رعیتی

لغت نامه دهخدا

رعیتی. [ رَ عی ی َ ] ( حامص ) فرمانبرداری و طاعت. ( ناظم الاطباء ).
- ارباب رعیتی؛ روابطی که بین مالک و زارع برقرار بود و در ایران در بهمن 1341 هَ. ش. بعلت ظالمانه بودن این رابطه بنفع زارعان منسوخ گردید.
- ارباب و رعیتی؛ مالک و زارعی.
- رژیم ارباب رعیتی؛ رژیم یا اصولی که بین رعیت یعنی زارع زمین و مالک یا خان برقرار است. مالک و رعیت بودن.
- قانون ارباب رعیتی؛قانون یا آیینی که بین رعیت و مالک برقرار است و آن غالباً ظالمانه می باشد.
|| کشتکاری و فلاحت و زراعت. ( از ناظم الاطباء ). || رعیت بودن. در زمین مالکی به کشت و زرع پرداختن. ( یادداشت مؤلف ). || ( ص نسبی، اِ ) زمین اجاره داده شده کشت شده. ( از ناظم الاطباء ).
- زمینهای رعیتی؛ زمینهای قابل کشت که دردست رعیت باشد.
|| اجاره داری. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با رعیتی

رعیتی، مکن ای خواجه با سلاطین حرب پیاده ای، مزن ای شاه با سواران تیغ
تو به حسن پادشاهی، دل عاشقت رعیت خنکا رعیتی کو، چو تو پادشاه دارد
جهان ز معدلت او چنان شدست که روزی رعیتی نرود پیش حاکمی بتظلم
رفت بغمزه تو دل خونشد و ریخت از مژه گو چکند رعیتی در کف ترک لشکری
رعیتی است چو خاری بیا امیر شوم میسراست غنا من چرا فقیر شوم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شکوه یعنی چه؟
شکوه یعنی چه؟
جزئیات یعنی چه؟
جزئیات یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز