ابوبکر محمّد بن زَکَریای رازی، که به زکریای رازی نیز معروف است، یک دانشمند جامع، پزشک، فیلسوف، داروساز و شیمیدان ایرانی بود. او آثار ارزشمندی در زمینههای پزشکی، شیمی و فلسفه به جا گذاشت و به عنوان کاشف الکل، جوهر گوگرد و نفت سفید شناخته میشود. همچنین، وی در حوزههای کیهانشناسی، منطق و ریاضیات نیز تألیفات مهمی دارد. به گفته جرج سارتن، که به عنوان پدر تاریخ علم شناخته میشود، او بزرگترین پزشک ایران در دوران سدههای میانه بود. پرویز اذکایی و جوئل کریمر در کتاب احیای فرهنگی در عهد آل بویه او را به عنوان شخصیتی برجسته در عرصه انسانگرایی ایرانی معرفی کردهاند. به پاس خدمات ارزنده وی در زمینه داروسازی، روز پنجم شهریور به عنوان روز بزرگداشت این شیمیدان بزرگ ایرانی و روز داروساز نامگذاری شده است. نام او محمد و نام پدرش زکریا بود و کنیهاش ابوبکر است، هرچند که ابوبکر بهعنوان کنیه معمولاً استفاده نمیشود. مورخان شرقی در آثار خود او را محمد بن زکریای رازی نامیدهاند، در حالی که مورخان غربی و اروپایی او را با نامهای رازس و الرازی معرفی کردهاند. به گفته ابوریحان بیرونی، او در شعبان سال ۲۵۱ هجری در ری به دنیا آمد و دوران کودکی، نوجوانی و جوانیاش را در این شهر سپری کرد. گفته میشود که در جوانی به نواختن عود و گاهی سرودن شعر مشغول بوده است. بعدها به زرگری و سپس به کیمیاگری روی آورد و در سنین بالاتر به یادگیری علم پزشکی پرداخت. بیرونی بر این باور است که او ابتدا به کیمیاگری مشغول بوده و پس از آنکه به دلیل کار زیاد با مواد شیمیایی تندبو دچار آسیب چشمی شد، به پزشکی روی آورد.
رازی
لغت نامه دهخدا
همه رازیان از بنه خود که اند
دو رویند و از مردمی بر چه اند.فردوسی.و آن عیب این است که وی سپاهان تنها داشت و مجدالدوله و رازیان دائم از وی برنج و دردسر بودند. ( تاریخ بیهقی ص 264 ).
چو سیستان ز خلف ری ز رازیان بستد
وز اوج کیوان سر برفراشت ایوان را.ناصرخسرو.بازآمد گفت او هر جنس هست
اغلب آن کاسهای رازی است.( مثنوی ).- رازی و مروزی؛ مخالف و عدو اراده شود:
به چاره سازی باخصم تو همی سازم
که مروزی را کار اوفتاده با رازی.سوزنی.گرچه هر دو بر سر یک بازی اند
لیک باهم مروزی و رازی اند.مولوی.
رازی. [ ] ( ص نسبی ) منسوب به راز بمعنی بنا. بنائی:
ای ز تو بر عمارت عالم
یافته عقل خلعت رازی.ابوالفرج رونی.
رازی. ( اِخ ) یکی از استادان و علمای شطرنج است که با عدلی مناظره کرده و هر دو با هم در حضور متوکل عباسی شطرنج می باخته اند، رازی کتابی لطیف در شطرنج دارد. ( فهرست ابن الندیم ص 221 ).
رازی. ( اِخ ) آذر بیگدلی آرد: مولانا در اوایل حال بشیراز آمده و در آنجا اعتبار تمام یافته آخر بتقریب اندک اهانتی که از منسوبان معشوق دیده از آنجا دلگیر و روانه آذربایجان و عراق شده و عمری در آن دو بلاد خوش گذرانیده آخرالامر در دارالسلطنه اصفهان وفات یافته. ازوست:
زدی آتشم بجان و ز منت خبر نباشد
خبرت شود زمانی که ز من اثر نباشد.
( آتشکده آذربیگدلی چ شهیدی ص 269 ).
رازی. ( اِخ ) شاعری است که نام او در قطعه ای که در آخر دیباچه دیوان فغانی ضبط شده چنین آمده است:
رسد ای کاش به رازی شرف تربیتت
که بود بندگیت دولت فرخنده مآل.( فهرست کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار ص 650 ).
رازی. ( اِخ ) نامش امیر و فرزند میرسایلی است. این بیت از اوست:
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
بنّایی: ای ز تو بر عمارت عالم / یافته عدل خلعت رازی (ابوالفرج رونی: ۱۴۱ ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به ری. ۱ - اهل ری از مردم ری. ۲ - زبان مردم ری.
دهی است از دهستان قطور بخش حوم. شهرستان خوی.
فرهنگ اسم ها
معنی: منسوب به ری، اهل ری، ( اَعلام ) ) ابوبکر محمّد ابن زکریای رازی: [، قمری] پزشک، فیلسوف، شیمیدان و فیزیکدان ایرانی، از مردم ری، دارای حدود کتاب و رساله در رشته های مختلف به زبان عربی، از جمله اَلحاوی، طبّ الملوکی و طبّ المنصوری، احتمالاً کاشف الکل و اسید سولفوریک، ) احمدابن محمّد رازی: [قرن هجری] مورخ ایرانی تبار اندلسی، معروف به تاریخی، مؤلف تاریخ ملوک اندس، فی صف قرطبه، در توصیف کردوبا و اَلاِستیعاب، درباره ی نسب عربهای اسپانیا، ) محمّد ابن موسی رازی: [قرن هجری] مورخ ایرانی، پدر احمد ابن محمّد رازی که در کردوبای اسپانیا ( قرطبه ) اقامت گزید و نخستین تاریخ فتح اسپانیا به دست مسلمانان را به نام کتاب الرّایات نوشت
ویکی واژه
جملاتی از کلمه رازی
معروض کنم نهفته رازی هیهات که چون تو شاهبازی
ز آن راه عدم نیز بسی پیمودم رازی بودم کنون همه راز شدم