کلمهی «دین دار» در فارسی به معنای شخصی است که به دین و اعتقادات مذهبی پایبند است و در زندگی خود تلاش میکند دستورات دینی را رعایت کند. این واژه از ترکیب «دین» به معنای مذهب یا باور مذهبی و «دار» به معنای دارا یا برخوردار ساخته شده است و نشاندهنده کسی است که دارای ویژگیهای دینی است. دینداری شامل انجام فرایض مذهبی، رعایت اخلاق و ارزشهای دینی و پیروی از آموزههای دینی در رفتار و گفتار است. شخص دین دار معمولاً در جامعه مورد احترام قرار میگیرد و رفتار او به عنوان الگویی از تقوا و پایبندی به موازین دینی شناخته میشود. در ادبیات فارسی، دین دار بودن گاهی به معنای راستگویی، صداقت و پایبندی به اصول انسانی نیز به کار میرود. این واژه بار مثبت دارد و اغلب برای تمجید یا توصیف افراد شایسته به کار میرود. در مکالمات روزمره، ممکن است برای اشاره به کسانی که مذهبی و متعهد هستند استفاده شود. مترادفهایی که نزدیک به معنای آن هستند شامل مؤمن، پرهیزگار، متدین و متقی است.
دین دار
لغت نامه دهخدا
سغد، ناحیتی است... با مردمان نرم دیندار. ( حدود العالم ).
که سالی خراجی نخواهد ز پیش
ز دیندار بیدار و از مرد کیش.فردوسی.چنین بود رسم نیاکان تو
سر افراز و دیندار پاکان تو.فردوسی.سخن از مردم دیندار شنو و آن را
که ندارد دین منگر سوی دینارش.ناصرخسرو.مانده ست چو من درین زمین حیران
هر زاهد و عابدی و دینداری.ناصرخسرو.و این ولایت را بکسی دیندار سپارم و من باز گردم. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). و این پیروز مردی دیندار پارسا بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 83 ).
شاکر لطف رحمتش دیندار
شاکی قهر غیرتش کفار.سنایی.دین دیندارن بماند مال دنیادار نه
مرد را پس دین به از دنیا و مما یجمعون.سنایی.یا دینداری بود که از عذاب بترسد یا کریمی که از عار اندیشد. ( کلیله و دمنه ).
بیرون ز یک پدر تو نغوشاک زاده ای
من تا به سی پدر همه دیندار و دین ورم.سوزنی.بده انصاف خود که دینداران
جز بر انصاف تکیه گه نکنند.خاقانی.بی قاضی دیندار بسیاربلکه بیشتر خرابی و فساد از ایشان است. ( مجالس سعدی ص 26 ).
دیندار. ( اِخ ) نام قدیمی شهر شاپور. این نام در مآخذ قدیم و جدید به اختلاف «دین دلاء»، «دیندار»، «دنبلا» ضبط شده است بدین شرح: بشاور از اقلیم سیم است طولش از جزایر خالدات «فویه » و عرض از خط استوا «ک » طهمورث دیوبند ساخت و دین دلا خواند. ( نزهةالقلوب ص 151 ). و بناء این شهر [ شاپور ] بروزگاران قدیم طهمورث کرده بوده بوقتی که در پارس جز اصطخر هیچ شهری نبود و نام آن در وقت دین دلا بود. ( فارسنامه ابن البلخی صص 63-142 ). لسترنج گوید: کوره شاپور خره که معرب آن سابور خره است کوچکترین کوره های ایالت فارس بود... و اصل این اسم بشاپور است... و قلعة آن «دنبلا» نامیده میشد. حمداﷲ مستوفی گوید طهمورث دیوبند ساخت و دین دار خواند. اسکندر رومی بوقت فتح فارس آن را بکلی خراب گردانید. ( سرزمینهای خلافت شرقی متن انگلیسی صص 262-263 و ترجمه فارسی سرزمینهای خلافت شرقی ص 283-284 و ترجمه عربی بلدان الخلافة الشرقیة ص 299 ). و نیز در دائره المعارف اسلامی ( ترجمه عربی ) ذیل شاپور بنقل از ابن البلخی «دین دلا»، آمده است و نیز دائرة المعارف اسلامی فرانسه دین دلا ( ذیل شاپور ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. کسی که به قوانین و قواعد دین و مذهب عمل کند، متدّین.
فرهنگ فارسی
فرهنگ اسم ها
معنی: کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین بدین اسلام، متقی، با تقوی، آن که به مبانی دینی اعتقاد دارد و به دستورهای آن عمل می کند
ویکی واژه
متدین به دین اسلام.
متقی، با تقوی.
جمله سازی با دین دار
کدام صبر و چه طاقت چه دین و دل وحشی ازو نه صبر و نه طاقت نه دل نه دین دارم
«مردم دنیا به دو بخش تقسیم میشوند. آنهایی که مغز دارند و دین ندارند، و آنهایی که دین دارند و مغز ندارند.»
سالک اندیشه نه از کفر و نه ازدین دارد وادی عشق به هر گام صد آیین دارد