دراکم

لغت نامه دهخدا

دراکم. [ دْرا / دِ ] ( یونانی، اِ ) مسکوکی در یونان امروزی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به دراخمه شود.

فرهنگ فارسی

مسکوکی در یونان امروزی

جمله سازی با دراکم

شویم از خون جگر گر صد رقم هر دم قلم جز خیال خط او بر لوح ادراکم زند
به حرف و صُوتِ این محفل، ندارم نسبتی بیدل خموشی‌ کرده‌ام، روشن چراغ‌ِ کنجِ ادراکم
نظر بدیده ادراک در جهان کردم بجز تو هیچ نیاید بچشم ادراکم
چشم من لایق کجا باشد بخورشید رخت پرتو اندیشه یی در چشم ادراکم فکن
منکرم من که جهانی به جز این بازآید چه کنم درک نموده است چنین ادراکم
گر در آئینه ناپاک ببینی، رخ پاک نقص رخ نیست، چنین حکم کند ادراکم