آشغال

آشغال به معنای چیزهای بی‌ارزش، زباله یا مواد دورریز است که دیگر قابل استفاده یا بهره‌برداری نیستند. این واژه در زبان فارسی برای اشاره به اشیایی به کار می‌رود که به عنوان ضایعات یا نخاله‌ها شناخته می‌شوند و باید دور ریخته شوند.

اشیاء بی‌ارزش و دورریز

آشغال شامل موادی است که مصرف آن‌ها تمام شده و دیگر قابل استفاده نیستند، مانند کاغذهای کهنه، پلاستیک‌های مصرف شده، مواد غذایی فاسد شده و قطعات خراب شده وسایل. این اشیاء معمولاً به عنوان زباله در نظر گرفته می‌شوند.

نیاز به دفع و جمع‌آوری

این مواد باید به طور منظم جمع‌آوری و دفع شوند تا از آلودگی محیط زیست و ایجاد مشکلات بهداشتی جلوگیری شود. مدیریت درست آشغال‌ها در حفظ پاکیزگی و سلامت جامعه اهمیت زیادی دارد.

کاربرد در زبان محاوره‌ای و اصطلاحات

در زبان محاوره‌ای، گاهی واژه «آشغال» به صورت کنایه‌ای برای اشاره به چیزی که کیفیت پایینی دارد یا بی‌ارزش است، به کار می‌رود. همچنین ممکن است به صورت توهین‌آمیز برای توصیف افراد یا اشیاء استفاده شود.

لغت نامه دهخدا

( آشغال ) آشغال. ( اِ ) فضول چیزی:آشغال سبزی. آشغال کلّه. || سقط. نابکار. افکندنی. آخال. آشخال. خاش و خش. خش و خاش. خاشک. خاشاک. خاش و خماش. خماشه. خماش. آقال. داس و دلوس. حثاله. خس. || دَم ِ جارو. خاکروبه. قمامه.
اشغال. [ اِ ] ( ع مص ) در کار داشتن کسی را. لغت ردی است یا کم یا جید و فصیح. ( منتهی الارب ). و آن لغتی جَیّد و بقولی ردی است. در ردی بودن این لغت گویند صاحب بن عباد بعامل خویش که در نامه ای نوشته بود: ان رأی مولانا ان یأمر باشغالی ببعض اشغاله فعل. پاسخ داد: من کتب لاشغالی لایصلح لاشغالی. رجوع به معجم الادباء ج 2 ص 322 و همین لغت نامه ذیل صاحب بن عباد شود.
اشغال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ شُغْل و شُغُل و شَغَل. ( منتهی الارب )( مؤید الفضلاء ). شغلها. ( غیاث ). کارها:
ای خواجه بزرگ گر اشغال نی ترا
برگیر جاخشوک و برو می درو حشیش.دقیقی.مردم... بامداد نخست برای او [ خیزران ] رفتندی بسلام و سعی کردندی در اشغال مردم گزاردن. ( مجمل التواریخ والقصص ). که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی مینمودم. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ معین

( آشغال ) ( اِ. ) = آشخال: ۱ - هر چیز دور ریختنی. ۲ - (کن. ) آدم بی ارزش و پست.
( اِ ) [ ع. ] (مص م. ) ۱ - مشغول ساختن. ۲ - جایی را تصرف کردن.

فرهنگ عمید

( آشغال ) ۱. خاشاک، خاک روبه.
۲. [مجاز] هر چیز دورریختنی: آت آشغال.
۱. مشغول ساختن وسیله ای یا چیزی.
۲. به کار گرفتن.
۳. کسی را به کار واداشتن.
۴. جایی را تصرف کردن، پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت.
۵. (صفت ) مشغول: خط اشغال است، دوباره تماس می گیرم.
= شغل

فرهنگ فارسی

( آشغال ) ( اسم ) هر چیز دور ریختنی افکندنی سقط آخال آشغال.
فضول چیزی
آشخال، آخال، خاکروبه، خاشاک، هرچیزدورریختنی، آل آشغال و آل و آشغال هم میگویند
( مصدر ) ۱ - مشغول ساختن بکار وا داشتن. ۲ - جایی را گرفتن. ۳ - تحت تصرف گرفتن مکانی بوسیل. سپاهیان. توضیح این مصدر در زبان تازی فصیح بکار نمیرود و ادیبان آنرا غلط دانند جمع: اشغالات.

فرهنگستان زبان و ادب

{busy} [مهندسی مخابرات] حالتی که در حین آن وسیلۀ ارتباطی نمی تواند در اختیار کاربر یا برخوان دیگری قرار گیرد متـ. مشغول
{occupation} [علوم نظامی] تسخیر و واپایش یک منطقه با اجرای عملیات نظامی

ویکی واژه

هر چیز دور ریختنی، هر چیز بی‌ارزش. خُرد و ریز. زباله.
(توهین‌آمیز): آدم بی ارزش و پست. آشغال ممکن است در زبان معیار باستان بصورت آش - غال قابل تجزیه باشد؛ و منظور از آش در این کلمه آچ یا گشودن مانند گشودن در یا دروازه است.

جملاتی از کلمه آشغال

حسین سناپور معتقد است ساعدی در «آشغالدونی» برخلاف بسیاری از نویسندگان رمانتیک، شهر را در مقابل روستا قرار نمی‌دهد چراکه در پس شهر و روابط حاکم بر آن، روستا را می‌بیند. او بر این باور است که داستان ساعدی پس از گذشت پنجاه سال برای خواننده باورپذیر است و با اینکه داستان ساعدی رئالیستی نیست اما می‌توان هنوز آن را مانند داستانی واقع‌گرایانه و مربوط به مسائل زندگی امروزی خواند.
آشغال شامل مواد دورریزی است که به صورتی اشتباه، بدون رضایت دیگران و در محلی نامناسب دفع شده‌است. آشغال‌ریزی معمولاً به معنای پرت کردن یا جاگذاشتن مواد یا اشیایی بر روی زمین است که اغلب ساخته دست بشر است (مانند بطری‌های نوشابه، یا پوست خوراکی‌ها) تا شخص دیگری آنها را جمع‌آوری کند و به صورت صحیح دفع کند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم