کلمه آخته در زبان فارسی معانی متنوعی دارد. در اکثر مواقع به معنای برهنه، نمایان یا در دست گرفته شده به کار میرود. همچنین این واژه میتواند به معنای خایه کشیده شده در جانورانی مانند اسب و خروس باشد یا به طور کلی به مفهوم خصی شده اشاره کند. به این ترتیب، آخته نه تنها به حالت خاصی از موجودات اشاره دارد، بلکه در کاربردهای دیگر هم معنای روشنی را منتقل میکند. در زبان فارسی، این واژه به نوعی نماد آشکار بودن و بیپوششی است، و در عین حال، به تغییرات فیزیکی در برخی از جانوران نیز اشاره دارد که در متون مختلف میتوان به آنها برخورد. این تنوع معانی نشاندهنده غنای زبان فارسی و قابلیتهای آن در بیان مفاهیم مختلف است.
آخته
لغت نامه دهخدا
( آخته ) آخته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) اَخْته. آهخته. آهیخته. کشیده. برکشیده. آهنجیده. لنجیده. مسلول. مشهر. بیرون کرده. برآورده. بیرون کشیده. مستخرج. || درازکرده. ممدود. ممدوده. مبسوط. || برافراشته. مرفوع. بلندکرده. برفراشته. || بردوخته به ( چشم ). || کنده. برکنده ( جامه ). || کشیده ( صف و رده ). || پیوسته. متصل. || نواخته. بساز و بسامان کرده. و رجوع به آختن شود.
آخته. [ ت َ / ت ِ ] ( ترکی، ص ) خایه برکشیده. خصی کرده از جانوران و خاصه اسب و خروس. اَخته.
اخته. [ اَ ت َ / ت ِ ] ( ترکی، ص، اِ ) خایه بیرون کشیده. ( برهان ). بی خایه. جانور خایه کشیده عموماً و اسب خصوصاً. چاروای خایه بیرون کشیده. مقطوع. آخته. خصی. خواجه: خروس اخته. یابوی اخته. ج، اختگان، اخته ها ( در مورد اسب ).
شب قضیم اختگانت زارتفاع سنبله
می کند حاصل بدوش کهکشان می آورد.سلمان ساوجی.- امثال:
سگ به دستش نمی توان داد تا اخته کند، نظیر: سرمه را از چشم می زند ( یا می رباید )؛ بسیار در دزدی چابک و چست است. ( امثال و حکم ).
فرهنگ معین
(اَ تِ ) [ تر. ] (ص. اِ. )انسان یا حیوانی که بیضه هایش را کشیده باشند،بی خایه. خواجه نیز گویند.
فرهنگ عمید
۲. برافراشته: گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱: ۱۳۷ )، ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای / صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست (سعدی۲: ۳۷۰ ).
= اخته
۱. ویژگی مرد یا حیوان نر که بیضه اش را کشیده باشند، خایه کشیده.
۲. [عامیانه، مجاز] ویژگی مرد ترسو و فاقد صفات مردانگی.
۳. (اسم ) [قدیمی] اسب.
فرهنگ فارسی
کشیده بیرون کرده خایه برکشیدن
( صفت اسم ) ۱ - حیوانی که بیضه هایش را بیرون آورده باشد ( خصوصااسب ) بی خایه مقطوع النسل آخته خصی. ۲ - مرد خصی مرد بی خای. فاقد موی چهره.
دانشنامه اسلامی
اخته در ابواب مختلفی از فقه کاربرد دارد که به آنها اشاره می شود:
← عدم کفایت حیوان اخته از قربان حج
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۱۹، ص۱۴۵.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۱، ص۳۳۷.
...
ویکی واژه
برآورده، کشیده، بیرون کشیده.
برافراشته، بالا برده.
کشیده، مقابلِ منحنی.
گشوده، باز کرده.