اقتدار

اقتدار به معنای توانایی بیان یک مفهوم واحد به شیوه‌های مختلف است. یکی از ویژگی‌های برجسته قرآن، صنعت اقتدار به شمار می‌آید. زمانی که گوینده یک معنا و مضمون واحد را به اشکال گوناگون ارائه می‌دهد، مهارت او در نظم و ترکیب کلام و انتقال معانی و مقاصد در قالب‌های مختلف نمایان می‌شود. به عنوان مثال، ممکن است از استعاره یا فن ارداف استفاده کند، یا مفهوم خود را به صورت حقیقت، مجاز یا ایجاز بیان کند.

لغت نامه دهخدا

اقتدار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) در دیگ پختن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر ) ( ناظم الاطباء ). || توانا شدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( آنندراج ). توانستن. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) قدرت و توانایی و قوت و زور. ( ناظم الاطباء )

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) توانمند شدن. ۲ - (اِمص. ) توانایی، قدرت. ج. اقتدارات.

فرهنگ عمید

۱. قدرت یافتن، توانا شدن، توانایی.
۲. قدرت داشتن.

فرهنگ فارسی

قدرت یافتن، قدرت داشتن، تواناشدن، توانایی
۱ - ( مصدر ) توانا شدن قدرت یافتن. ۲ - ( اسم ) توانایی قدرت. جمع: اقتدارات.

فرهنگستان زبان و ادب

{authority} [روان شناسی] قابلیت نفوذ و تأثیرگذاری بر دیگران

ویکی واژه

توانمند شدن.
توانایی، قدرت.
اقتدارات.

جملاتی از کلمه اقتدار

مرکب اقتدار کرده به زین بر در دین برای یوم‌الدین
رخشد چو مهچه عَلم اقتدار تو بر رد شمس کی کند ادراک اکتفا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم