اطلس به معنای حملکننده یا تحملکننده است و در اساطیر یونانی یکی از تیتانهای نسل دوم به شمار میآید. او پسر یاپتوس و کلیمنه و برادر پرومته و اپیمتئوس است. در برخی روایتها، او را پسر ایژا، یکی از اوکئانیدها، یا اورانوس و در نتیجه برادر کرونوس میدانند. همسر او پلیون است و فرزندانش شامل کالوپسو، تایژته، تانتال، هیاس، هسپریدس و دیونه میباشند. این اسم از خدایان پیش از المپیها به شمار میرود و در برخی روایتها، نام کوهی در شمال آفریقا نیز به او نسبت داده شده است. هرودوت نخستین نویسندهای بود که اطلس را به عنوان کوهی در شمال آفریقا معرفی کرد. در مطالعات اخیر، او به عنوان منجمی تصور شده که قوانین نجومی را به بشر آموخته و به مقام خدایی دست یافته است.
اطلس
لغت نامه دهخدا
اطلس. [ اَل َ ] ( ع ص، اِ ) جامه کهنه. ج، طُلُس. ( ناظم الاطباء ). ثوب خلق. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). جامه ٔکهنه. ج، طُلس. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). || گرگ درنده. ( آنندراج ) ( غیاث ). گرگ دیزه.( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( مهذب الاسماء ). گرگ دیزه و گرگ ریخته مو. ( مؤید الفضلا ). گرگ دیزه یعنی خاک رنگ که بسیاهی زند. ( مجمل اللغة ). دیزه گون. گرگ موی ریخته. «امعط» که موی آن فروریزد و آن خبیث ترین گونه ٔگرگ است. ( از متن اللغة ). گرگ موی ریخته خاکی رنگ که بسیاهی زند. گرگ تیره رنگ سیاهی آمیخته. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). اکلس: ذئب اطلس؛ ذئب اکلس. || مرد که او را بزشتی متهم کرده باشند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کسی که بقبیحی متهم گردد: فلان علیه ثوب اطلس؛ هنگامی گویند که به امر زشتی متهم شود. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || دزد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سارق. ( متن اللغة ). لص. ( اقرب الموارد ). دزد. و فی الحدیث: انه قطع ید مولد اطلس سرق. و قیل اراد اسود وسخاً. و قیل الاطلس اللص. ( منتهی الارب ). || چرکین جامه. مؤنث آن: طَلْساء. ( از متن اللغة ). جامه شوخگن که لون ویژه دارد. ( زوزنی ). جامه که از شوخ خاکسترگون باشد. ( تاج المصادر بیهقی ). آن جامه که از خاکستر رنگ شده باشد. ( مهذب الاسماء ). || تیره یعنی سرخ تیره رنگ. ( از منتخب ) ( از شروح نصاب )( از قران السعدین ) ( غیاث ) ( از آنندراج ). آنچه رنگ خاکی آن بسیاهی زند. ( از متن اللغة ). هر آنچه بر رنگ گرگی باشد که رنگ خاکی آن بسیاهی زند. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || چیزی چرک رنگ. ( مؤید الفضلا ). چرک و ریم. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). وسخ. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). چارگن. ( یادداشت مؤلف ). چرکین. چرکی. || سیاه مانند حبشی و مثل آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اسود همچون حبشی و مانند آن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || درم بی نقش سکه. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). درم بی نقش. ( مؤید الفضلاء ) ( مهذب الاسماء ). اقچه بی سکه. درم بی مهر.( لغت خطی ). || ساده بی نقش. ( فرهنگ نظام ). ساده روده. روت. رُت. ( یادداشت مؤلف ):
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] جامۀ ابریشمین.
۳. نوعی پارچۀ پُرزدار از جنس ابریشم مصنوعی.
۴. هر کتابی که دارای نقشه های گوناگون باشد: اطلس جغرافیا، اطلس تشریح.
۵. (زیست شناسی ) نخستین مهرۀ گردن در زیر جمجمه. &delta، برگرفته از نام اطلس، رب النوع یا قهرمان افسانه ای یونان قدیم که کرۀ زمین را بر روی گردن خود حمل می کرد.
۶. (نجوم ) [قدیمی] فلک نهم.
فرهنگ فارسی
۱ - پرنیان دینا پارچ. ابریشمی. ۲ - ساده بی پرز. ۳ - فقر. اول از فقرات گردن که بلافاصله زیر استخوان قمحدوه قرار گرفته و بر آن سوار است. ۴ - کتاب مصورجغرافی هر کتابی که دارای نقشه های متعدد باشد: اطلس تشریح. ۵ - سطح مقعر فلک نهم. ۶ - ( اسم ) اقیانوس اطلس.
در میتولژی یونانیان نام یکی از گروه جباران است که با خدایان نافرمانی آغاز کردند آنگاه خدایان اطلس را بدان کیفر دادند که آسمان را بر سر و شانه های خویش حمل کند و پرسیوس را بروی رحمت آمد و او را بکوههایی انتقال داد و کوههای مزبور همان جبال اطلس است که بدین سبب بنام وی خوانده شده است.
فرهنگ اسم ها
معنی: ( در نجوم ) فلک نهم، پارچه ابریشمی گرانبها، پرنیان، نام اقیانوسی بین اروپا و آمریکا، ( معرب از یونانی )، پارچه ی ابریشمی، دیبا، ابریشم گران بها، فلک اطلس، پارچه ابریشمی
جملاتی از کلمه اطلس
اطلس چرخ برین است بلند لیک کوتاه به بالای شماست
رخ چون اطلسش گر زرد گردد بپوشد خلعت از دیباه روزه
فکنده باد ترا در سرادقات جلال چو این نه اطلس چرخی هزار زیلوچه