استعمال

استعمال در عبادات به معنای به کارگیری احکام و شرایط مشخص در انجام اعمال عبادی است. در طهارت، مثلاً، باید به وضو و غسل توجه کرد و از آب پاک استفاده کرد. رعایت این اصول نه تنها موجب صحت عبادت می‌شود، بلکه روحیه پاکی و آرامش را نیز به فرد القا می‌کند. در صلات به معنای به کارگیری شرایط و آداب نماز است. نمازگزار باید به چگونگی ایستادن، خواندن تکبیره الاحرام و انجام رکوع و سجود توجه کند. این اعمال به‌صورت صحیح و با نیت خالص انجام می‌شوند تا ارتباطی عمیق‌تر با خداوند برقرار شود و نماز به درستی به جا آورده شود. استعمال در حج به معنای رعایت آداب و شرایط خاص این عبادت بزرگ است. حجاج باید به نحوه احرام، طواف و رمی جمار توجه کنند. این اصول نه تنها نشانگر ادب و احترام به شعائر الهی هستند، بلکه موجب کامل شدن این فریضه و بهره‌مندی بیشتر از برکت‌های آن می‌شوند.

لغت نامه دهخدا

استعمال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بکار داشتن. کارکرد جستن. ( منتهی الارب ). بر کار داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). بگماشتن: قال اُبَی لعمربن الخطاب: ما لک لاتستعملنی ؟ قال اکره ان یدنس دینک. || طلب کار کردن. ( مؤید الفضلاء ). عمل خواستن. ( منتهی الارب ). || کار بستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). بکار بردن. عمل کردن. بکار زدن. ( زوزنی ). بکار آوردن. ( منتهی الارب ): در این که گفتم معما و تأویل نیست بهیچ مذهب از مذاهب که استعمال رخصت میکند در مثل چنین حالی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318 ). اگر در استعمال بود کهن نشود. ( کلیله و دمنه ).
- استعمال کردن؛ بکار بردن. بکار زدن. معمول داشتن.
|| بکار آوردن دانش و جز آنرا. || اضطراب کردن در عمل. || پیوسته کردن در کاری. || آبادان کردن زمین را. ( منتهی الارب ). || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: الاستعمال؛ قیل مرادف العادة و قیل لا و قد سبق فی فصل الدال المهملة و فی تعریف الحقیقة اللغویة. و اما الماء المستعمل فعند الفقهاء کل ما ازیل به حدث او استعمل فی البدن علی وجه القربة کما وقع فی کتب الفقه. ( کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1046 ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع. ] (مص م. ) ۱ - به کار بردن، کار کردن. ۲ - گماشتن، به کار واداشتن.

فرهنگ عمید

۱. به کار بردن، استفاده کردن.
۲. مصرف کردن: استعمال مواد مخدّر.

فرهنگ فارسی

عمل خواستن، عمل کردن، بکارانداختن، بکارواداشتن، بکاربردن، کاربستن، عامل گرفتن
( مصدر ) ۱ - بکار بردن عمل کردن معمول داشتن. ۲ - برگماشتن بر کار داشتن بکار وا داشتن. ۳ - در تلفظ بکار بردن. جمع: استعمالات. یا استعمال اسلحه. بکار بردن سلاح های جنگی آتش کردن بوسیل. اسلحه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به کار گرفتن و مورد استفاده قرار دادن را استعمال گویند. از آن به مناسبت در باب های طهارت، صلات، حج و اجاره بحث به میان آمده است.
مراد از استعمال بر حسب آنچه بدان اضافه می شود، متفاوت است مانند استعمال عطر، آب و پوست که مراد از آن به ترتیب بوییدن یا به لباس و بدن زدن، نوشیدن و مصرف کردن در تطهیر و طهارت، و استفاده در لباس، کفش و مانند آن است.
تابع عناوین بودن احکام استعمال
احکام آن نیز بر حسب عناوینی که بدان اضافه می شود، مختلف است که تفصیل هر یک در مدخل مربوط آمده است.در این جا به اجمال، به کلیّات احکام آن اشاره و نمونه هایی از آن که در باب های طهارت، صلات، حج و اجاره آمده ذکر می شود.
احکام پنج گانه در استعمال
استعمال، موضوع احکام پنج گانه تکلیفی ذیل است:
← واجب
...

ویکی واژه

uso
به کار بردن، کار کردن.
گماشتن، به کار واداشتن.

جمله سازی با استعمال

جام در ده ساقیا جامی که نزد اهل دل داد زهرِ قاتل وقتِ استعمال تریاک آمده
نَقیع: خیسانیده که نجوشانیده صاف نموده استعمال کنند.
دارای انواع مختف بوده در رسم میناکاری شاخه‌ها خیالی مدور و کمان زاده استعمال دارد.