واژه انگار در زبان فارسی به معنای تصور، پندار و گمان است و برای بیان یک حالت ذهنی یا برداشت شخص از یک موضوع یا واقعیت به کار میرود. این کلمه به نوعی نشاندهندهی حالت خیالی یا قضاوتهای ناپایدار است که فرد در مورد یک موضوع خاص دارد. وقتی کسی میگوید انگار، او به دنبال انتقال یک احساس یا برداشت خاص است که ممکن است به واقعیت نزدیک باشد یا نباشد. به عنوان مثال، در جملهای مانند انگار او ناراحت است، فرد نمیداند که واقعاً چه حالتی دارد، بلکه بر اساس مشاهدات یا رفتارهای او چنین احساسی را در خود ایجاد کرده است. این واژه به نوعی انعطافپذیری ذهن انسان را در مواجهه با اطلاعات و احساسات نشان میدهد. این کلمه به ما امکان میدهد تا در گفتگوها و بیان نظرهایمان از تخیل و قضاوتهای خود بهره بگیریم. به علاوه، واژه انگار میتواند به نوعی عدم قطعیت و شک را نیز در خود داشته باشد، چرا که بیانگر این است که گفتهها صرفاً بر پایهی برداشتهای شخصی است و نمیتوان به قطعیت در مورد آنها حکم کرد.
انگار
لغت نامه دهخدا
انگار. [ اَ / اِ ] ( اِمص، اِ ) ( ماده مضارع انگاشتن، انگاردن ) تصور. پندار. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گمان. ( ناظم الاطباء ). || انگاره. کار ناتمام. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). طرح. ( فرهنگ فارسی معین ).هر چیز ناتمام و مصور. ( ناظم الاطباء ). || مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان. ( هفت قلزم ). || ( نف مرخم ) تصورکننده. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ). پندارنده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود. ( ناظم الاطباء ). در ترکیب به معنی انگارنده ( = پندارنده، تصورکننده ) آید: سهل انگار. ولنگار. || نقش کننده. ( ناظم الاطباء ): مردم انگار ( = نقاش ). || ( فعل امر ) بینگار. انگارش کن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). تصور کن. ( شرفنامه منیری ). در زبان معاصر بجای ادات تشبیه بکار رود. گویی. پنداری: زن برادر انسان چنان رفتار می کند که انگارآدم عضو زائد خانواده و بحق او تعدی کرده است. ( فتنه دشتی از فرهنگ فارسی معین ). انگار دیروز بود که محمدعلی میرزا به سفارت روس گریخت. ( یادداشت مؤلف ).
- انگار نه انگار؛ ( در اصطلاح عامیانه ) موضوع را نادیده فرض کن ! مثل اینکه هرگز نبود. گویی وجود نداشت ( در مورد نفی استعمال می شود ). ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به انگاشتن شود.
- انگار چیزی یا کسی را کردن ( در تداول عوام )؛ فرض کردن که نبوده است. ترک او کردن. نبوده گرفتن او را. ترک گفتن او را. بکلی او را در دل ترک گفتن. صرف نظر کردن. چشم پوشیدن. ( از یادداشتهای مؤلف ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. انگارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): سهل انگار.
۳. (قید، شبه جمله ) [عامیانه] گویی، به نظر می رسد.
۴. (فعل ) بپندار، تصور کن.
* انگار کردن: (مصدر متعدی ) پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
* انگارنه انگار: [عامیانه] هنگامی گفته می شود که شخصی خود را ناآگاه جلوه می دهد و اتفاقی را نادیده می گیرد.