برودت

برودت در زبان فارسی به معنای سردی یا خنکی و کاهش دماست. این واژه زمانی به کار می‌رود که به وضعیتی اشاره شود که در آن دما به طور قابل توجهی پایین آمده و حس سردی یا خنکی به وجود آمده است. در فرهنگ لغت، برودت به عنوان فرآیند سرد شدن یا خنک شدن تشریح شده است. همچنین، در برخی منابع، واژه‌هایی مانند خنکی، سردی و سرما به عنوان مترادف‌های آن ذکر شده‌اند. در واقع، برودت به معنای عمومی خود به کاهش دما و تجربه احساس خنکی اشاره دارد که می‌تواند در شرایط جوی، فیزیکی یا حتی احساسی مشاهده شود. این واژه در توصیف وضعیت‌های مختلفی که با سردی همراه هستند، به کار می‌رود و می‌تواند به ما کمک کند تا بهتر احساسات و شرایط محیطی را بیان کنیم.

لغت نامه دهخدا

برودت. [ ب ُ دَ ] ( اِمص ) برودة. سردی. ( غیاث ). خنکی. مقابل حرارت. مقابل گرمی:
گفتم که از برودت ایام جای ساخت
گفتا که از حرارت جنبش گزید فر.ناصرخسرو.جسم هوا رابوسیلت برودت... فرستاد. ( سندبادنامه ص 2 ). || کدورت و نقار. ( ناظم الاطباء ). سردی. بی مهری. ورجوع به کدورة شود.
برودة. [ ب ُدَ ] ( ع مص ) خنک و سرد گردیدن. ( از منتهی الارب ). سرد شدن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ) ( از اقرب الموارد ).
برودة. [ ب ُ دَ ] ( ع اِمص ) خنکی و سردی. ( منتهی الارب ). سردی. ( دهار ). ضد حرارت. ( از اقرب الموارد ). برودت. ج، برودات. ( دهار ). و رجوع به برودت شود. || جرجانی گوید کیفیتی است که تفریق بین متشاکلات و جمع بین متخلفات از شأن آنست. ( از تعریفات ).

فرهنگ معین

(بُ دَ ) [ ع. ] (مص ل. ) سرد شدن، خنک شدن.

فرهنگ عمید

سرد شدن، سردی، خنکی.

فرهنگ فارسی

سردشدن، سردی و خنکی
۱- ( مصدر ) سرد شدن خنک شدن. ۲- ( اسم ) سردی خنکی.

ویکی واژه

سرد شدن، خنک شدن.

جمله سازی با برودت

مهتاب بسته شد ز برودت به روی خاک چندان کزو فتاده همه در گمان برف
ز ننگ زاهد ما بگذر ای برودت طبع به حق ریش دوشاخی‌ که نیست کم ز سمور
بیدل به چارسوی برودت رواج دهر گردکساد، جنس وفا را لحاف شد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت فال مکعب فال مکعب