بدایت

بدایت واژه‌ای فارسی است که به معنای آغاز، شروع یا ابتدای یک امر به کار می‌رود. این کلمه در متون قدیمی، ادبی و تاریخی بسیار دیده می‌شود و معمولاً برای اشاره به آغاز یک اتفاق، واقعه یا دوره زمانی استفاده می‌شود. این واژه می‌تواند هم در امور مادی و عینی مانند شروع یک ساختمان یا پروژه و هم در امور معنوی و علمی مانند آغاز علم و دانش به کار رود.

در ادبیات و متون دینی، بدایت اغلب با مفاهیم فلسفی و اخلاقی مرتبط است. به عنوان مثال، نویسندگان و متکلمان از آن برای بیان آغاز خلقت، شروع زندگی یا ابتدای مسیر معنوی انسان استفاده می‌کنند. این کاربرد نشان‌دهنده اهمیت توجه به ریشه‌ها و نقطه آغاز هر پدیده‌ای است و خواننده را به بررسی علت‌ها و بنیان‌ها ترغیب می‌کند.

همچنین، بدایت در زبان فارسی به شکل استعاری نیز کاربرد دارد. نویسندگان و شاعران گاه از آن برای توصیف نخستین تجربه‌ها، اولین تلاش‌ها یا ابتدای یک عشق یا مسیر زندگی بهره می‌برند. به این ترتیب، بدایت نه تنها به معنای آغاز واقعی یک امر است، بلکه نمادی از شروع، فرصت و امکان رشد و تحول نیز به شمار می‌آید.

لغت نامه دهخدا

بدایت. [ ب َ / ب ِ ی َ ] ( از ع، از بدأة عربی ) آغاز کردن. ( غیاث اللغات ). || ( اِ ) آغاز و شروع و ابتداء. ( ناظم الاطباء ):
هدایت چون نباشد در بدایت
بدان محروم ماند از عنایت.نظامی.بنا کردن نیکی از من بود
بدی را بدایت ز دشمن بود.نظامی.در بدایت بدایت همه چیز
در نهایت نهایت همه چیز.نظامی.چندانکه سالکانت ره پیش و پس بریدند
در پیش و پس دویدند بودند در بدایت.عطار.عشق آن باشد که غایت نبودش
هم نهایت هم بدایت نبودش.عطار.- بدایت کردن؛ آغاز کردن:
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد می کند از نو بدایتی.سعدی ( طیبات ).- محکمه بدایت؛ دادگاه شهرستان. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دادگاه شود.

فرهنگ معین

(بَ یَ ) [ ع. بدایة ] (اِمص. ) آغاز، اوُل چیزی.

فرهنگ عمید

آغاز، اول چیزی، اول کار.

فرهنگ فارسی

آغاز و اول چیزی اول کار
( اسم ) آغاز اول چیزی ابتدا. یا محکم. بدایت. دادگاه شهرستان.

ویکی واژه

آغاز، اوُل چیزی.

جمله سازی با بدایت

ای دوست چون بدایت دوستی از یُحِبُّهُم بود هر آینه از علل مقدس بود و از زلل منزه، در ضمن این سخن سری عظیم است ای دوست آنکه از محبت خود اخبار کرده بمحبت تو گواهی داد یُحِبُّهُم اخبار او بمحبت خود یُحِبُونَهُ شهادت بر محبت تو اگر آن محبت مقدس است این هم مقدس است زیرا که در عشق این و آن نبود پس بگو مقدس است مقدس، پس تکرار بگذار تا از کثرت بوحدت آئی و ذلک سر.
عبدالرحمن جامی در نفحات الانس در ذیل عنوان شیخ ابوبکر بن عبدالله الطوّسی النسّاج، رحمه الله تعالی چنین آورده است: «وی نیز از اصحاب شیخ ابوالقاسم کُرّگانی است و با ابوبکر دینوری نیز صحبت داشته است. گویند که در بدایت طلب مجاهدهٔ بسیار کشید و مجاهدهٔ وی به مشاهده نینجامید. به درگاه خداوند تعالی بنالید؛ به سّرّش ندا کردند که: «نساّج! با درد طلب قناعت کن تو را با یافت چه کار؟».
کسی که نیک نهاد آمد از بدایت کار ز خود چگونه پسند آیدش بدی کردن
هر چه بینی زبدایت بنهایت برسد غیر عشق تو کش اول نبدو و آخر نیست
در دایره‌ای کامدن و رفتن ماست او را نه بدایت نه نهایت پیداست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کپه اقلی
کپه اقلی
دقت
دقت
ملکا
ملکا
لز
لز