اندرخور

اندرخور به معنای درخور، لایق، شایسته و سزاوار است، این واژه برای بیان این استفاده می‌شود که کسی یا چیزی دارای ویژگی‌ها یا شرایطی است که او را مستحق یا مناسب دریافت یا برخورداری از چیزی می‌کند. وقتی گفته می‌شود چیزی اندرخور است، منظور این است که آن چیز با شرایط، موقعیت یا شأن مورد نظر هماهنگ و متناسب است.

این کلمه در متون ادبی و گفتارهای رسمی به کار می‌رود تا بیانگر شایستگی و استحقاق باشد. به طور کلی، این واژه نشان‌دهنده میزان تناسب و لیاقت یک فرد یا چیز برای چیزی خاص است و می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند اخلاق، رفتار، مقام و جایگاه به کار رود.

بنابراین، اندرخور مفهومی است که بر شایستگی و سزاواری تأکید دارد و نشان می‌دهد که فرد یا موضوع مورد نظر دارای شرایط لازم برای دریافت یا انجام کاری است.

لغت نامه دهخدا

اندرخور. [ اَ دَ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) لایق و سزاوار و زیبا. ( برهان قاطع ) ( هفت قلزم ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). لایق. ( مؤید الفضلاء ). درخور و سزاوار. ( رشیدی ). سزاوار و لایق و شایسته و مناسب،. ( ناظم الاطباء ). سزاوار. لایق. شایسته. ( فرهنگ فارسی معین ). اندرخورا. اندرخورد. درخور:
نوشتند نامه به ارجاسب زشت
هم اندرخور آن کجا او نوشت.دقیقی.بشاه جهان گفت زردشت پیر
که در دین ما این نباشد هژیر
که تو باژ بدهی بسالار چین
نه اندرخور آید به آیین و دین.دقیقی.بدرگه فرست آنکه اندرخورست
ترا کردگار جهان یاور است.فردوسی.چو نیکی کنی نیکی آیدبرت
بدی را بدی باشد اندرخورت.فردوسی.اگر ما گنهکار و بدگوهریم
بدین پادشاهی نه اندرخوریم.فردوسی.گرت چیزی اندرخور شهریار
فزونی بود آید او را بکار.اسدی.اگر داد خواهیم در نیک و بد
بدادیم معذور و اندرخوریم.ناصرخسرو.گفتم هنر پدید کن اندرخور جواب
گفتا که در جواب پدید آورد هنر.ناصرخسرو.من اندرخور بندگی نیستم
وز اندازه بیرون تودرخورد من.سعدی.و رجوع به اندرخورا و اندرخورد و اندرخوردن و درخور شود.

فرهنگ معین

( ~. خُ ) (ص. ) درخور، سزاوار.

فرهنگ عمید

درخور، لایق، شایسته، سزاوار: گفتم هنر پدید کن اندرخور جواب / گفتا که در جواب پدید آورد هنر (ناصرخسرو۱: ۲۷۰ ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) سزاوار لایق شایسته.

ویکی واژه

درخور، سزاوار.

جمله سازی با اندرخور

زیر است نوای غم و اندرخور شادی بم یک لحظه چنین برگو یک لحظه چنان برگو
اندرخور گفتار من منگر به سوی یار من سینای موسی را نگر در سینه افکار من
کی باشد کاین قفس چمن گردد و اندرخور گام و کام من گردد
عشق تو اندرخور ما شوق تو اندر بر ما دست بنه بر سر ما دست مکش دست مکش
کو نعره‌ای یا بانگی اندرخور سودای من کو آفتابی یا مهی ماننده انوار من
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال چوب فال چوب فال فرشتگان فال فرشتگان فال جذب فال جذب