کلمه انبوه به معنای زیاد، فراوان یا انباشته در زبان فارسی به کار میرود. این واژه به صورت جمع استفاده نمیشود و به عنوان یک نام جمع، تنها به شکل مفرد به کار میرود؛ به عبارت دیگر، نمیتوان گفت انبوهها، بلکه این واژه به تنهایی به معنای تعداد زیاد است. این کلمه معمولاً به عنوان صفت به کار میرود و میتواند قبل یا بعد از اسم قرار گیرد. همچنین این کلمه میتواند در ترکیب با دیگر کلمات استفاده شود. واژههای هممعنا و مرتبط با آن که میتوانند در نوشتهها به کار روند شامل فراوان، بیشمار، بسیار و کثیر هستند.
انبوه
لغت نامه دهخدا
انبوه. [ اَم ْ ] ( ص ) بسیار، خواه بسیاری مردم و خواه چیزی دیگر. ( از برهان قاطع ). بسیار و متعدد. ( ناظم الاطباء ). بسیار. ( انجمن آرا ). بسیار. متعدد. کثیر. ( فرهنگ فارسی معین ): بر مقدمه او احنف قیس بود و سپاهی انبوه با او بودند. ( تاریخ سیستان ). احمدبن سمن را با لشکر انبوه کاری آنجا فرستاد. ( تاریخ سیستان ). این روز بوالحسن دررسید با لشکری انبوه و آراسته. ( تاریخ بیهقی ).جاسوسان رسیدند که علی تگین لشکری انبوه آورده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 349 ). باید که بدیوان ننشینی که آنجا قوم انبوه است. ( تاریخ بیهقی ). دانشمند نبیه و حاکم لشکر نصربن خلف را گفت [ مسعود ] مردم انبوه بر کار باید کرد تا... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 257 )
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) یکجا جمع شده و بهم پیوسته. ۲ - بسیار متعدد کثیر. ۳ - پر مملو. ۴ - پر جمعیت. ۵ - ( اسم ) کثرت: انبوه جمعیت.
جملاتی از کلمه انبوه
که چینی همی خواندش فرونه به انبوه شهری ز بار و بنه
همه بر یک دگر انبوه گشته بروی هم شده چون کوه گشته
انبوهی مو نسبت تنزیه ندارد حکمست به فردوس بز و میش نبردن