الحاق

کلمه الحاق در زبان فارسی به معنای پیوستن، اضافه کردن یا ملحق شدن به چیزی است.

معانی و مفاهیم:

پیوستن یا اضافه کردن: این واژه به معنای پیوستن یا اضافه شدن یک چیز به چیز دیگر است. به عنوان مثال، می‌توان گفت: الحاق یک بند جدید به قرارداد. این مفهوم نشان‌دهنده فرآیند افزودن اطلاعات یا شرایط جدید به یک ساختار موجود است.

ادغام: در برخی زمینه‌ها، الحاق به معنای ادغام یا ترکیب دو یا چند واحد به یکدیگر است. این مفهوم معمولاً در زمینه‌های اقتصادی یا سیاسی به کار می‌رود. به عنوان مثال، ادغام شرکت‌ها می‌تواند به افزایش کارایی و کاهش هزینه‌ها منجر شود.

ملحق شدن: در زمینه‌های سیاسی، این اصطلاح به معنای ملحق شدن یک کشور یا منطقه به کشور یا اتحادیه‌ای دیگر است. به عنوان مثال، الحاق یک منطقه به سرزمین اصلی. این مفهوم می‌تواند شامل تغییرات در حاکمیت و تغییرات اجتماعی-اقتصادی باشد.

در علوم و فنون: در برخی زمینه‌های علمی و فنی، این کلمه به معنای اضافه کردن یک جزء یا ویژگی به یک سیستم یا ساختار است. این عمل می‌تواند به بهبود عملکرد یا افزایش قابلیت‌های یک سیستم منجر شود.

لغت نامه دهخدا

الحاق. [ اِ ] ( ع مص ) دررسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( آنندراج ) ( ترجمان علامه تهذیب عادل ). رسیدن. ( منتهی الارب ). پیوستن به آخر چیزی. ( از آنندراج ). ادراک. لَحق. لَحاق. ( از اقرب الموارد ). رسیدگی و وصول. رسیدن به کسی یا به چیزی. پیوستگی و اتصال. چسبیدگی و التصاق و منضم شدن. ( ناظم الاطباء ). || دررسانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( ترجمان علامه تهذیب عادل ). رسانیدن و درچفسانیدن. ( منتهی الارب ). پیرو کردن چیزی به چیزی و رسانیدن و پیوستن بدان. ( از اقرب الموارد ). وابستن به چیزی. ( ازآنندراج ). ملحق کردن. پیوستن: وألحقه بآبائه الخلفاءالراشدین. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300 ).
- الحاق افتادن به...؛ پیوستن. منضم شدن. ملحق شدن: و آنچه از جهة پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. ( کلیله و دمنه ).
|| ( اصطلاح علم صرف ) افزودن حروف کلمه «مثالی » است تا با آن معامله همان کلمه را کنند و شرط آن یکی بودن مصدر آنهاست. ( از تعریفات جرجانی ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: الحاق اینست که یک یا دو حرف به ترکیبی افزایند چنانکه زیادت غیر مطرد، و برای افاده معنایی باشد تا آن ترکیب بسبب آن زیادت مانند کلمه دیگر ( ملحق ٌبه ) در شماره حروف گردد، و همچنین هر یک از حرکتها و سکونها چنان باشند که در ملحق ٌبه بوده اند و نیز ملحق و ملحق ٌبه در تصاریف از قبیل مضارع، ماضی، امر،مصدر، اسم فاعل و مفعول ( اگر ملحق ٌبه فعل چهار حرفی باشد )، تصغیر و تکسیر ( اگر «ملحق ٌبه » اسم چهار حرفی باشد نه پنج حرفی ) مثل یکدیگر باشند مانند کوثر ( ملحق ٌبه جعفر ) که یک حرف افزوده دارد، و اَلَندَد ( ملحق ٌبه سفرجل ) که دو حرف افزوده دارد، اما در اِقعَنسَس َ که ملحق به احرنجم، و اصل آن «قعس » است همزه و نون الحاقی نیستند زیرا این دو حرف در برابر همزه و نون «ملحق ٌبه » یعنی احرنجم آمده اند و تنها حرف افزوده یکی از سینهاست. و از جمله ملحقات کوکب و زینب اند که ملحق ٌبه جعفرند و اصل آنها ککب و زنب است. و اینکه گفتیم زیادت غیر مطرد باشد یعنی زیادت در افاده معنی در مثل آن مورد شایع و جاری نباشد چنانکه زیادت همزه در اکثر و افضل برای تفضیل، و زیادت میم در مفعل برای بیان مصدر یا زمان و مکان مطرد است و از این رو این زیادات بسبب الحاق نیست. و باید دانست هر کلمه ای که بیش از سه حرف داشته و آخر آن دو حرف همجنس منفک ( ادغام نشده ) باشد آن کلمه ملحق است مانند اَلَندَد و مَهدَد و سُؤدَد ( بقول سیبویه )، و بنابراین مَعَدّ ملحق نیست. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || در اصطلاح جانورشناسی الحاق در مژکداران یا انفوزوارها است. در کشف انفوزوارها غالباً مشاهده میشود که موقتاً دو حیوان به یکدیگر چسبیده اند و در ضمن تعویضی از مواد هسته ای میان آن دو صورت میگیرد، این عمل را الحاق مینامند ولی غالباً قبل از این عمل یک کاهش هسته ای و یک فعالیت هسته ای مشاهده میشود. رجوع به جانورشناسی عمومی مصطفی فاطمی ج 1 ص 105 شود. || الحاق، اصطلاحی است در علم استیفاء. رجوع به الحاقات شود.

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) در پیوستن، رسیدن به کسی یا چیزی. ۲ - به هم پیوند دادن. ۳ - (اِمص. ) پیوستگی، اتصال.

فرهنگ عمید

۱. رسیدن و پیوستن به کسی.
۲. به هم رسانیدن و پیوند دادن، پیوستگی.

فرهنگ فارسی

رسیدن وپیوستن به کسی، بهم رسانیدن وپیونددادن، پیوستگی
۱ - ( مصدر ) در پیوستن رسیدن بکسی یا چیزی. ۲ - ( مصدر ) در رسانیدن بهم رسانیدن پیوند دادن. ۳ - ( اسم ) پیوستگی اتصال. جمع: الحاقات.
جمع لحق

فرهنگستان زبان و ادب

{adjoint} [ریاضی] نگاشتی که به عملگرA، عملگر الحاقی آن را نسبت می دهد

ویکی واژه

در پیوستن، رسیدن به کسی یا چیزی.
به هم پیوند دادن.
پیوستگی، اتصال.

جملاتی از کلمه الحاق

پیش آغاز بحران شدید اقتصادی اخیر دولت نخست‌وزیر پیشین خوزه ماریا اسنار در الحاق اسپانیا به کشورهای پایه‌گذار یورو موفق بود. نرخ بیکاری در اکتبر ۲۰۰۶ برابر با ۶/۷٪ بود که در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی و در مقایسه با نرخ بیکاری در اوایل دهه ۱۹۹۰ (حدود ۲۰٪) نرخ پایینی محسوب می‌شد.

بر اساس این طرح الحاق سه شهرستان فلاورجان و خمینی‌شهر و شاهین‌شهر به شهرداری مرکزی اصفهان صورت می‌گیرد، این برنامه با عنوان چشم‌انداز اصفهان بزرگ در حال انجام است و شوراهای شهرهای ابریشم، فلاورجان، درچه، خمینی‌شهر و شاهین‌شهر پیگیر جدی موضوع هستند.
حکاری که دهاندین قسمتی از پادشاهی حوری و اورارتو بود، بعد از شاهنشاهی هخامنشی تحت تسلط اعراب واقع گردید. این شهر که بعدها تحت تسلط سلجوقیان واقع شد، و بعدها در سال ۱۵۳۶ به سرزمین‌های امپراتوری عثمانی الحاق شد.
پوشاندن رخنه موجود در منطقه تصرف شده، هدف مرحله دوم عملیات محرم بود. برای حل این معضل، ۴ گردان از نیروهای سپاه پاسداران از جناحین وارد عمل شدند و ضمن انهدام نیروهای عراقی، با یکدیگر الحاق انجام دادند. این مرحله از عملیات در ساعت ۰۳:۱۵ بامداد روز ۱۲ آبان ۱۳۶۱ آغاز شد که تا ساعت ۶ صبح، دو محور با یکدیگر به‌طور نسبی الحاق کردند و تا عصر همان روز نیز الحاق به‌طور کامل انجام گرفت.
می عشق و علی ساقی باقی همه الحاقی منظور چو شد حیدر هم نار شود نورت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم