استراحت

آسودن و رفع خستگی را گویند از آن به مناسبت در باب های صلات، حج و احیاء موات سخن رفته است همچنین استراحت در بین طواف به اندازه ای که موالات بر هم نخورد، جایز است و نشستن بر صفا یا مروه و نیز بین صفا و مروه هنگام سعی برای استراحت به قول مشهور، جایز است همچنین توقف در معابر عمومی به انگیزه استراحت در صورت مزاحمت نداشتن برای ره گذران، جایز است.

لغت نامه دهخدا

استراحت. [ اِ ت ِ ح َ ] ( ع مص ) رجوع به استراحة شود.
استراحة. [ اِ ت ِ ح َ ] ( ع مص ) استراحت. آسودن. برآسودن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). آسایش. آسودگی. آرامش. آرام. آرامی. آرمیدن. بیارامیدن. آسایش یافتن. آسایش جستن. استرواح. ( منتهی الارب ). راحت. روح: و ما مثلنا و مثل الدّنیا الاّ کرکب نزل فی ظل شجرة فی یوم حار ثم استراح ساعة و ترکها؛ یعنی مثل ما و دنیا مثل کاروانیست که در فصل گرمای تابستان زیر درختی منزل کند چندانکه از گرما بیاساید. و از نسیم صبا استراحتی کند و رخت دربندد و از آنجا رحیل کند. ( قصص الانبیاء ص 229 ).
استراحت ببخت با نعم است
استطابت به آب یا مدر است.خاقانی.سلطان بعد از این دو فتح نامدار بر قصد استراحت و نیت استجمام به دارالملک غزنه آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 301 ). || بوی بردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ).
- استراحت کردن؛ راحت کردن. بیاسودن. آسودن. آرمیدن.
|| هاء استراحت؛ گویا بمعنی هاء وقف است. ابن بطوطه در سیاحت نامه خود گوید: اسمه خدابنده بخاء معجمة مضمومة و ذال معجم مفتوح و باء موحدة و مفتوحة و هاء استراحة.

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع. استراحة ] ۱ - (مص ل. ) آرامیدن، آسایش خواستن. ۲ - (اِمص. ) آسایش، آسودگی.

فرهنگ عمید

بازایستادن از فعالیت جسمی یا فکری برای آرامش یافتن، دفع خستگی، بازیافتن نیرو، یا سلامتی.

فرهنگ فارسی

راحت کردن، آسایش خواستن، آسایش یافتن، بر آسودن، آرمیدن، آسایش، آسودگی
۱ - ( مصدر ) آسودن آسایش جستن آسودگی خواستن آرمیدن. ۲ - ( اسم ) آسایش آسودگی.

ویکی واژه

آرامیدن، آسودگی، آسایش خواستن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم