ادراک

ادراک

ادراک، به معنای توانایی شناخت و درک مفاهیم و پدیده‌ها، یکی از اصلی‌ترین ویژگی‌های انسان به شمار می‌آید. این فرایند نه تنها شامل مشاهده و دریافت اطلاعات از محیط اطراف است، بلکه به تحلیل و تفسیر این اطلاعات نیز مربوط می‌شود. به ما این امکان را می‌دهد که تجربیات خود را معنا ببخشیم و به بینش‌های عمیق‌تری درباره دنیای پیرامون دست یابیم. در واقع، به عنوان پلی بین واقعیت‌های خارجی و تفکرات داخلی ما عمل می‌کند و به ما کمک می‌کند تا با استفاده از حواس خود، جهان را بشناسیم. این فرایند در سطوح مختلفی از جمله ادراک حسی، اجتماعی و شناختی قابل بررسی است. نوع حسی به ما اجازه می‌دهد تا رنگ‌ها، صداها و بویایی‌ها را تشخیص دهیم، در حالی که ادراک اجتماعی به ما کمک می‌کند تا احساسات و رفتارهای دیگران را درک کنیم و در نهایت، نوع شناختی ما را قادر می‌سازد تا مفاهیم پیچیده‌تر را تحلیل کنیم و به نتیجه‌گیری‌های منطقی برسیم. بنابراین، این اصطلاح نه تنها یک فرآیند فردی است، بلکه تحت تأثیر عوامل فرهنگی، اجتماعی و محیطی نیز قرار دارد و به همین دلیل، هر فرد می‌تواند برداشت‌های متفاوتی از یک موقعیت مشابه داشته باشد. این تنوع، به غنای تجربیات انسانی و تعاملات اجتماعی می‌افزاید و نشان‌دهنده پیچیدگی‌های ذاتی انسان‌ها در درک و تفسیر دنیای اطراف است.

لغت نامه دهخدا

ادراک. [ اِ ] ( ع مص ) دررسیدن به. دررسیدن کسی را.لحق. لحاق. الحاق. لِقاء. وصول: و کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ساختن توشه آخرت... ( کلیله و دمنه ): والاّ نفاذ کار و ادراک مطلوب جزبعادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواند بود. ( کلیله و دمنه ). تَحَتْرَشوا علیه و لم یدرکوه؛ او را دنبال کردند لکن به وی نرسیدند. || بالغ گردیدن غلام. بالغ شدن کودک. فارسیدن کودک. ( زوزنی ). || پختن و رسی-ده شدن میوه. || برسیدن وقت چیزی و منتهی شدن. || فنا پذیرفتن. || ادراک ببصر؛ دیدن. ( زوزنی ): لاتدرکه الابصار. ( قرآن 103/6 ). || دریافت. و آن خاصه حیوان باشد چون حرکت ارادی. اندریافت. دریافتن. ( تاج المصادر بیهقی ). دریافتن اشیاء غیرمحسوس. ( غیاث اللغات ).فهم. تعقل. فهمیدن. بررسیدن. درک کردن:
خرد ز ادراک او حیران بمانده
دل و جان در رهش بی جان بمانده.ناصرخسرو.وهم از ادراک غایت آن قاصر باشد. ( کلیله و دمنه ). و هرگاه که در آن اشتباهی افتاد ادراک معانی ممکن نگردد. ( کلیله و دمنه ). کیفیت آن جز بمعاینه در ادراک نیاید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 412 ).
حس را حیوان مقرّ است ای رفیق
لیک ادراک دلیل آمد دقیق.مولوی. || ادراک، دریافتن و دررسیدن کودک به بلوغ و میوه به پختگی. و در اصطلاح متصوفه ادراک بر دو نوعست: اول ادراک بسیط و هو عبارة عن ادراک وجودالحق سبحانه معالذهول عن هذا الادراک و عن ان المدرک هو الوجود الحق سبحانه. و در ظهور حق سبحانه بحسب ادراک بسیط خفائی نیست زیرا که هرچه ادراک کنی اول هستی حق مدرک شود اگرچه از ادراک این ادراک غایب باشی از غایت ظهور، حق مخفی نماید. دوم ادراک مرکب و هو عبارة عن ادراک وجودالحق سبحانه معالشعور بهذا الادراک و بان المدرک هو الوجود الحق. و اما ادراک مرکب که محل فکر خطا و صواب راست و حکم ایمان و کفر راجع به اوست و تفاصیل میان ارباب معرفت بتفاوت مراتب است. ( مؤید الفضلاء ). و سید جرجانی در تعریفات آورده است که ادراک بر دو معنی است:
1 -حاصل شدن صورت چیزیست پیش نفس ناطقه.
2 - تمثیل و حاضر کردن حقیقت چیزی است در ذهن بدون حکم بر اثبات یا بر نفی آن. و آنرا تصورگویند و اگر حکم بیاورند تصدیق نامند - انتهی.
و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: در لغت لقاء و وصول است. و نزد حکما مرادف است مر علم را،بمعنی صورت حاصله از چیزی نزد عقل اعم از اینکه آن شی مجرد یا مادّی، جزئی یا کلی، حاضر یا غائب باشد.و اعم از آنکه آن چیز حاصل باشد در ذات مُدرک یا درآلت او. و ادراک به این معنی شامل چهار قسم است، و آن عبارتست از: اِحساس، تخیل، توهم، و تعقل. و برخی از حکما ادراک را به احساس فقط اختصاص داده اند. و درین حال اخص از علم باشد بمعنی مذکور و قسمتی از آن،چنانچه در بحرالجواهر و شرح طوالع ذکر شده و نیز درشرح تجرید.

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع. ] (مص م. ) دریافتن، فهمیدن.

فرهنگ عمید

۱. درک کردن، دریافتن، پی بردن، فهمیدن.
۲. (اسم ) قوۀ درک و فهم.
۳. [قدیمی] دستیابی به چیزی، رسیدن.
۴. [قدیمی] برداشت محصول.

فرهنگ فارسی

درک کردن، دریافتن، دررسیدن، پی بردن، فهمیدن
۱ - ( مصدر ) در رسیدن به در رسیدن کسی را الحاق وصول. ۲ - رسیدن کودک به بلوغ و میوه و حاصل گیاه به پختگی. ۳ - ( مصدر ) در یافتن فهم کردن بر رسیدن درک کردن. ۴ - عملی که بواسطهئ قوای مدرکه انجام میگردد و آن عبارت است از حصول صور اشیائ نزد عقل یا نفس ناطقه و یا عبارت از حصول صور مدرکات است نزد مدرک.
تک دوزخ و نهایت تک هر چیزی

جملاتی از کلمه ادراک

چو ادراک اهل ذکا، تیز و تند ز تندیش بازار مهمیز، کند
عقل را ادراک آن میسور نیست ور بود هم شرح آن مستور نیست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم