ارتسام

لغت نامه دهخدا

ارتسام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) فرمان بردن. ( منتهی الارب ). امتثال. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). رسم و فرمان بجای آوردن: در این حال روی پادشاه درباره من متغیر شد و شغل من بدیگری مفوض فرمود مرا جز امتثال و ارتسام و اطاعت روی نباشد.( ترجمه تاریخ یمینی ص 82 ). || تکبر آوردن. ( منتهی الارب ). || بزرگ شدن. || پناه جستن. ( منتهی الارب ). || بازداشت خواستن. ( منتهی الارب ). بازداشتن خواستن. || دعاء. ( تاج المصادر بیهقی ). دعا کردن بر چیزی یا عام است. ( منتهی الارب ). || تکبیر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). تکبیر گفتن. || نقش گرفتن. صورت پذیر شدن ( صفحه ). صورت بسته شدن در چیزی. نقش بستن.( غیاث اللغات ). || ارتسام فی اللغة الامتثال. و استعمله المنطقیون بمعنی الانطباع و الانتقاش. و هذاالتصویر المعقول بالمحسوس. کذا ذکر المولوی عبدالحکیم فی حاشیة شرح الشمسیة. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع. ] (مص ل. )۱ - رسم و فرمان به جای آوردن. ۲ - نقش گرفتن، صورت پذیر شدن.

فرهنگ عمید

۱. فرمان بردن.
۲. نقش کردن، رسم کردن.

فرهنگ فارسی

فرمان بردن، رسم وفرمان بجا آوردن، دعاکردن، نقش بستن، نقش گرفتن، علامت و رسم
( مصدر ) ۱ - فرمان بردن رسم و فرمان بجای آوردن. ۲ - نگاشته شدن نقش گرفتن صورت پذیر شدن صورت بسته شدن در چیزی نقش بستن.

ویکی واژه

رسم و فرمان به جای آوردن.
نقش گرفتن، صورت پذیر شدن.

جمله سازی با ارتسام

💡 رای تو آینه است نباشد عجب‌ که در وی نقش خلوص من سمت ارتسام‌ گیرد

💡 روز و شب چهر تو‌ گر‌دد در خیالش‌ مرتسم سال و مه مهر تو جوید در ضمیرش ارتسام

💡 دبیر بی نظیر، عطارد شان، پسحیان الدورانی، وصاف الزمانی، وحید الدهر، فرید العصر، میرزا عبدالوهاب منشی الممالک بداند که: چون فرط رافت مقتضی ارقام ارقام عنایت ارتسام و کثرت عطوفت مستلزم صدور مناشر مرحمت اختتام است. لهذا پروانه ملاطفت نشانه صادر میشود.

💡 ور نکردی مهر ذاتش در طبایع انطباع نور ایمان را نبودی در ضمایر ارتسام

💡 با یعقوب سوسی ٭ گوید: هر که در توحید سخن گوید بتکلف، مشرک است. توحید چیست؟ ان لا قیل و لا قال ولاند والا امثال و لا ارتسام و لا حال، بل لم یزل و لایزال.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نجات یعنی چه؟
نجات یعنی چه؟
گاییدن یعنی چه؟
گاییدن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز