آبله رو
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
مجدر
ویکی واژه
آنکه اثر دانههای آبله، پس از بهبودی در صورتش مانده باشد. مانند صورت آبله رویان پر از نقطههای سیاه شده بود. جمالزاده
جمله سازی با آبله رو
حسن تو مبرا ز عیوبست ولیکن تا چشم به خود دوختهای آبله رویی
ز درد می دل زهاد با صفا نشود که چشم آبله روشن به توتیا نشود
مخورفریب زشیرین لبان زیرنقاب نشان آبله روی انگبین پیداست
یارب این آبله رو ابلهک مفلس زشت بچه تدبیر به شیرین پسران گردد یار