خبر دادن به معنای انتقال اطلاعات به فردی دیگر از طریق خبر است. در واقع، این عمل به ما امکان میدهد تا از یک موضوع خاص مطلع شویم و دیگران را نیز از آن آگاه کنیم. با استفاده از خبر، میتوانیم اطلاعات تازهای را به گوش دیگران برسانیم و آنها را در جریان مسائل مختلف قرار دهیم. این فرآیند به نوعی تبادل اطلاعات است که در آن از طریق اخبار و گزارشها، افراد میتوانند از وضعیتها و رویدادهای مهم آگاه شوند. به همین دلیل، در دنیای امروز که اطلاعات نقش بسزایی دارد، خبر دادن و اخبار از اهمیت ویژهای برخوردار است و میتواند تاثیر زیادی بر تصمیمگیریها و آگاهی عمومی داشته باشد.
خبردادن
لغت نامه دهخدا
که برزویم از تو خبر داده است
بنزد توام او فرستاده است.فردوسی.خبردهنده خبر داد رای را که ملک
سوی تو آمده راه گریختن بردار.فرخی.و در سر معتمدان را دوانید و شاپور را خبر داد کی حال چگونه است. ( فارسنامه ابن بلخی ص 70 ).
خبر دادند خسرو را چپ و راست
که از ره زحمت آن خار برخاست.نظامی.خبر دادند کاکنون مدتی هست
کزین قصر آن نگارین رخت بربست.نظامی.دو اسبه پیش بانو کس فرستاد
ز مهمان بردن شاهش خبر داد.نظامی.خبر دادند سالار جهان را
که چون فرهاد دید آن دلستان را.نظامی.خبر دادند موری چند پنهان
که این بلقیس گشت و آن سلیمان.نظامی.گوشم براه تا که خبر میدهد زدوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم.سعدی ( طیبات ).خبرش ده که هیچ دولت و جاه
بسرای دگر نخواهد یافت.سعدی.خبر ده بدرویش سلطان پرست
که سلطان ز درویش مسکین تر است.سعدی ( بوستان ). || اِشعار. اطلاع دادن. آگاهانیدن:
نرانده اند قلم بر مراد آدمیان
نداده اند کسی را ز حلم و علم خبر.ناصرخسرو.خبر ده که بیرون ازین بارگاه
بچیزی دگر هست یا نیست راه.نظامی.هر آن کو کشت تخمی کشته بر داد
نه من گفتم که دانه زو خبرداد.نظامی.بر او طالعی دیدم آراسته
خبر داده از گنج و از خواسته.نظامی.ارسطو نخستین ورق درنوشت
خبر دادش از گوهر خوب و زشت.نظامی.از آن علم کآسان نیامد بدست
یکایک خبر دادش از هرچه هست.نظامی.گر اناری میخری خندان بخر
تا دهد خنده ز دانه او خبر.مولوی.رنگ رویم را نمی بینی چو زر
زاندرون خود میدهد رنگم خبر.مولوی.گر بگویم که مرا با تو پریشانی نیست
رنگ رخساره خبر میدهد از سر ضمیر.سعدی ( خواتیم ).شخصی نه چنان کریه منظر