راتق

لغت نامه دهخدا

راتق. [ ت ِ ] ( ع ص ) بمعنی بسته کننده. اسم فاعل از رتق که بمعنی بستن است. ( غیاث ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(تِ ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - کسی که پارگی را درست کند. ۲ - عالِم به انجام کار.

فرهنگ عمید

آن که ادارۀ کاری به دست اوست.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کسی که رخنه ای را سد کند. ۲ - آنکه بند و بست کاری را در دست دارد کاربند: [[ او راتق و فاتق امور است ]].

جمله سازی با راتق

بر اضداد چون قدم حدوثش موافق است همانگه که راتق است همانگاه فاتق است
ملک را راتق حسام تست و فاتق تیر تو تا جهان باشد همین هر دو درادوز تو باد
مهتر آل رسول جز تو کس امروز نیست که گردد به ملک راتق و فاتق
عقل را اندر سرای شرع وقت حل و عقد امر و نهیش گاه راتق گاه فاتق ساخته
کن محسناً او مسیئاً راتق لی ابداً تکن لدی علی الحالین مشکوراً
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال امروز فال امروز فال نوستراداموس فال نوستراداموس