دورزدن

لغت نامه دهخدا

دور زدن. [ دَ / دُو زَ دَ ] ( مص مرکب ) گردیدن. چرخیدن. چرخ زدن. طواف. گرد گشتن. گرد گردیدن. چرخ خوردن. ( یادداشت مؤلف ). گرد خویش برآمدن. حرکت دورانی کردن. رجوع به دور و دوران و دور کردن شود.
- دور زدن بحثی یا امری درباره موضوعی یا حالی؛ درباره آن حال یا آن موضوع بحث کردن: این بحث در اطراف این موضوع دور می زند. یا این امر ما بین این سه حال دور می زند. ( یادداشت مؤلف ).
- دور زدن گردون به کام کسی؛ بر وفق مراد وی بودن سیر چرخ. برمراد رفتن گردش آسمان:
گردون دون اگر دوسه روزی به کام تو
دوری زندمباش بدان غره زینهار.حافظ ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

گردیدن. چرخیدن.

جمله سازی با دورزدن

یک تحقیق که در دسامبر سال ۲۰۱۳ منتشر شد نشان داد که می‌توان چراغ روی آی‌سایت‌ها برخی مدل‌های مک‌بوک و آی‌مک را غیرفعال کرد و بدون اینکه کاربر متوجه شود از آن برای فیلم‌برداری مخفیانه استفاده نمود. با وجود اینکه این تحقیق روی مدل‌های پیش از سال ۲۰۰۸ میلادی متمرکز بوده است، اما به گفتهٔ محققان امکان تعمیم روش‌ها بر روی مدل‌های جدیدتر تعداد زیادی از فروشندگان دیگر نیز وجود دارد. با وجود اینکه مک‌بوک‌ها دارای ویژگی‌های امنیتی‌ای در طراحی بوده‌اند که مانع این کار می‌شده است، اما امکان دورزدن این ویژگی با استفاده میکروکنترولر داخل وب‌بین به وجود آمده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال احساس فال احساس فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تاروت فال تاروت