درندگی
فرهنگ فارسی
عمل درنده حالت و صفت درنده فروست
جمله سازی با درندگی
دد پی غذا ریزد خون جانور، لیکن سیر چون شود بندد، از درندگی دندان
انسان اگرچه از گروه همهچیزخواران است اما از آن دسته پستاندارانی نیست که بتواند بدون مشکل گوشت خام را بگوارد و تا زمانی که توانست ارتباطی بین آتش و غذای خام بیابد، گیاهخوار و دانهخوار ماند. دورههایی از همنوعخواری و درندگی را گذراند تا حدود یک میلیون سال پیش که انسانها در آفریقا شروع به پختوپز کردند، خامخوار بود.
و کسی که حکایت درندگی شیر را اندکی شنیده و لیکن چون کم شنیده ملتفت نیست هرگاه کسی او را متذکر کند و نقل حمله های شیر و دریدن او را به او تجدید کند خایف می گردد و خود را محافظت می نماید و کسی که به قوت یا شمشیر خود مغرور است اگر متذکر این شود که گاه است شمشیر خطا کند یا کارگر نشود، و قوت او از من زیادتر باشد، یا حادثه ای روی دهد که باعث ضعف من شود، در مقام حذر بر می آید.
نداری جامیان خلق، اگر از اهل آزاری بیابان مرگ دایم شیر، از درندگی باشد
کسی که خوی او بود چه خوک و سگ درندگی چه ما رو کژدم گزنده، طبع وی زنندگی
از این رو کسی که در خواب بیند که شیری بسوی او چابک می آید تا بدردش، در آن خواب، قوه ی تفکر ماهیت زیانمند آن درنده را درمی یابد، قوه ی ذاکره درندگی آن جانور را درک همی کند، حافظه حرکات و صورت ظاهر آن را درک می کند و سرانجام مخیله تمامی آنها را درک کرده و شیر را بخیال اندر همی آورد.