خیلاء

لغت نامه دهخدا

خیلاء. [ خ َ ] ( ع ص ) زن خالدار. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خیلاء. [خ ُ ی َ / خ ِ ی َ ] ( ع اِمص ) تکبر. بزرگ منشی. ( یادداشت مؤلف ). یقال: اختال الرجل و به خیلاء و خیلاء؛ یعنی خرامید آن مرد با کبر و بزرگ منشی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). تکبر: چون در هر دوری و قرنی بندگان را بطر نعمت و نخوت ثروت و خیلاء رفاهیت از قیام به التزام اوامر باری جلت قدرته و علت کلمته بالغمی آمده ست. ( جهانگشای جوینی ). و ملوک و اشراف اطراف از خیلاء کبریا و بطر عظمت و جبروت بر ذروه اوج العظمة. ( جهانگشای جوینی ). || پندار. خیال.

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع. ] (اِمص. ) ۱ - عجب، خودبینی. ۲ - گردنکشی.

ویکی واژه

عجب، خودبینی.
گردنکشی.

جمله سازی با خیلاء

و روی انه قال یا رسول اللَّه لقد خشیت ان اکون قد هلکت قال لم؟ قال نهی اللَّه ان نحبّ ان نحمد بما لم نفعل و انا رجل احب الحمد و نهانا ان نرفع اصواتنا فوق صوتک و انا رجل جهر الصوت و نهانا عن الخیلاء و انا رجل احب الجمال، فقال یا ثابت اما تحبّ ان تعیش حمیدا و تقتل شهیدا، فقتل یوم الیمامة.
بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ لیّنة الهبوب لا ضعیفة و لا عاصفة. وَ فَرِحُوا بِها ای بتلک الرّیح للینها و استقامتها. فرح در قرآن بر سه وجه است یکی بمعنی بطر و خیلاء و تکبّر چنان که گفت: ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ همانست که در سوره هود گفت: إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ای بطر مرح. و در سورة القصص (۳۴) گفت: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ ای البطرین. وجه دوم: فرح است بمعنی رضا. کقوله: وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا ای رضوا بها. و قوله: کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ ای راضون و فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ ای رضوا.