جذب کردن. [ ج َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کشیدن. بسوی خود کشیدن. ( ناظم الاطباء ). در خویشتن چیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). التسقی؛ خون و مانند آن در خویشتن چیدن. ( تاج المصادر بیهقی ): از بس که کند جذب رطوبت خطرش نیست گر ساغر چینی ز هوا بر حجر آید.عرفی شیرازی ( ارمغان آصفی ).رجوع به جذب شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ربودن بسوی خود کشیدن جلب کردن طوری تکلم میکند که هم. شنودگان را جذب میکند. ) )
جمله سازی با جذبکردن
با این حال، اتم موجود در آزمایش دانشمندان دانشگاه چالمرز برای ساطعکردن و جذبکردن انرژی در شکل صوت طراحی شده بود.