لغت نامه دهخدا
توقیف کردن. [ ت َ /تُو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نگاه داشتن و ضبط کردن. ( ناظم الاطباء ). بازداشت کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). حبس کردن. زندان کردن. به زندان کردن. بازداشتن.
توقیف کردن. [ ت َ /تُو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نگاه داشتن و ضبط کردن. ( ناظم الاطباء ). بازداشت کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). حبس کردن. زندان کردن. به زندان کردن. بازداشتن.
( مصدر ) بازداشت کردن ( کسی را )
نگاهداشتن و ضبط کردن حبس کردن زندان کردن
sequestrare
💡 آریا جعفری به دلیل عکاسی از حادثه اسیدپاشیهای زنجیرهای در اصفهان برای ایسنا آبان ۱۳۹۳ بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد. عکسهای او از تجمع اعتراضی علیه اسیدپاشیهای اصفهان بخشی از پوشش خبری این خبرگزاری در این زمینه بود. مأموران امنیتی پیش از دستگیری برخی از وسایل شخصی او را توقیف کردند.
💡 مسئولان گمرک و مرزی جمهوری آذربایجان، محمولهای از عایقهای حرارتی را که از روسیه برای نیروگاه اتمی بوشهر در ایران ارسال میشد، را توقیف کردند. رادیو زمانه