توافی

لغت نامه دهخدا

توافی. [ ت َ ] ( ع مص ) افزون شدن قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع. ] (مص م. ) ۱ - وفا به عهد کردن با یکدیگر. ۲ - با هم تمام کردن.

ویکی واژه

وفا به عهد کردن با یکدیگر.
با هم تمام کردن.

جمله سازی با توافی

💡 تا آنگاه که مقرّی و آرامگاهی دیگر مهیّا کند و حقّ تلافی آنچه تلف شده باشد، از گردشِ روزگار به توافی رسانَد.» موش گفت:« این فصل اگرچه مشبع گفتی، اما مرا سیری نمی‌کند، چه حمیّتِ نفس و ابیّتِ طبع‌، رخصتِ آن نمی‌دهد که با هر ناسازی درسازد که مردانِ مرد از مکافاتِ جورِ جایران و قصدِ قاصدان تا ممکن شود، دست باز نگیرند و تا یک تیر در جعبهٔ امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند و سلاحِ هنر در پایِ کسل نریزند.

💡 خرجنا من قری الوادی دخلنا القصر یا حادی توافیتم بمیعادی و باح الراح ساقیکم

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سلیطه یعنی چه؟
سلیطه یعنی چه؟
جستجو یعنی چه؟
جستجو یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز