نه جای تست این دریا و بگذر درین دریای بیپایان تو بنگر
یکی جانست و یک جانان نظر کن بدین معنیّ بیپایان نظر کن
سر به قعر بحر بیپایانش داد مرد جانش دیده رو در جانش داد
جانم دُرِ این قلزم بیپایان سفت عقلم گل این طارم سرگردان رُفت
هر ذره که در سطح هوا گردان است سرگشتهٔ این وادی بیپایان است
آواز آمد که راه بیپایان است چندان که روی گام نخستین آن است
چون نیست سری این غم بیپایان را وقت است که فرش درنوردم جان را
هم گوهر بحر لطف بیپایانی هم گنج طلسم پردهٔ دوجْهانی