بازبان
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
فرهنگ اسم ها
معنی: کسی که باز را برای شکار تربیت میکند ( نگارش کردی
جمله سازی با بازبان
چون تیغ اگر چه تشنه لبی داردم کباب تر می کنم گلوی جهان بازبان خشک
آفت جان من آمد این زبان همچو تیغ پس چگویی بازبانم جای صد گفتاره نیست؟
تا شود چون شمع از روی تو روشن دیده ها بازبان آتشین در انجمن خاموش باش
گرچه نخورده است شیر باش که یابی شیر خورد بازبان تیغ مهند (؟)
گفت دل را بازبانت راست کن بعد از آن خود راز حق درخواست کن