بارانداز

لغت نامه دهخدا

بارانداز.[ اَ ] ( اِ مرکب ) قسمتی از ساحل و یا بندرگاه و یا منزلی از راه که چارواداران یا کشتی ها و یا دیگر وسایل حمل و نقل مال التجاره و بار خود از ستور فروگیرند. قدسی گوید:
از خس و خار درین دشت صدا می آید
که درین منزل پرخوف مکن بارانداز.( از آنندراج ).رجوع به بارافکن شود.
|| فروکش شدن. ( غیاث ). فروکش کردن. || مقام گزیدن. ( غیاث ). رجوع به بارافکن شود.

فرهنگ معین

(اَ ) (اِمر. )۱ - بخشی از ساحل یا بندرگاه ک ه کشتی ها بار خود را آنجا بر زمین گذارند. ۲ - جایی که کاروان فرود می آید.

فرهنگ عمید

۱. جای بار انداختن.
۲. قسمتی از ساحل یا بندرگاه که در آنجا کشتی ها بارهای خود را خالی می کنند، بارافکن.
۳. [قدیمی] جایی که کاروان فرود بیاید.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - قسمتی از ساحل یا بندرگاه یا منزلی از راه و یا کاروانسرا که در آن چارواداران یا کشتیها یا وسایل دیگر حمل و نقل مال التجاره و بار خود را از ستوران فرو گیرند. ۲ - ( اسم ) اقامت مقام گزیدن.

فرهنگستان زبان و ادب

{landing} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] منطقه ای پاک سازی شده در جنگل که در آن بینه ها را برای انتقال به خارج از جنگل در کامیون بارگیری می کنند

دانشنامه آزاد فارسی

بارْاَنداز (dock)
بارْاَنداز
محل عرضۀ خدمات بندری به کشتی های تجاری و نیروی دریایی. معمولاً به شکل اسکلۀ خطی ساده ای است و همۀ انواع کشتی ها، با هر اندازه ای، از آن استفاده می کنند. بارانداز دارای تجهیزات اختصاصی برای حمل ونقل کالاهای حجیم، کالاهای یخ زده، عبورومرور کانتینرها، و تانکرهای نفت است.

ویکی واژه

بخشی از ساحل یا بندرگاه ک ه کشتی‌ها بار خود را آنجا بر زمین گذارند.
جایی که کاروان فرود می‌آید.

جمله سازی با بارانداز

کدامین شکرین لب کرد بارانداز این وادی که می‌جوشد به جای آب شیر از جوی این صحرا
عسکر، خود بی‌سواد بود و تنها در تجارت مهارت داشت. استاد او در کودکی المنتخب البغدادی نام داشت که در شخصیت و منش یاقوت اثرگذار بود. او در حدود سال ۵۸۰ هجری از تحصیل فراغت یافت. بعد از رسیدن به جوانی، عسکر الحموی یاقوت را در تجارت‌خانهٔ خود به کار گماشت و او را به سفرهای تجاری به کیش، عمان و شام فرستاد. کیش در آن دوران یکی از باراندازهای مهم در تجارت دریایی بین اروپا و هند بود.
دائی و خطر در پی جامه و جامگی خایه به مشت و خانه به دوش، بار مهمان رخت نیفکنده بر خراست و رخت نیفکنده برخراست و رخت آینده باز نگشوده بر در. گرگ بیابان شبان میش و قوچ است و چراگاه گاو و اشتر بارانداز سیستانی و بلوچ. پند نیک پسندانت با این همه رسوائی باد است و رنج درویشی و شکنج بینوائی از یاد، شعر:
در قرن چهارم هجری، نهری کوچک به طول سیصد متر و عرض بیست متر از کارون منشعب شده، شهر را به دو قسمت تقسیم کرده بود؛ محله غربی را «جزیره» می‌گفتند و محله شرقی «مدینه» نام داشت. این دو بخش به‌وسیله پلی به نام «پُل هندوان» به هم وصل می‌شدند. در آن دوره اهل شهر دو دسته بودند و دربارهٔ اصحاب پیامبر دو نظر داشتند، این شهر انبار بصره و بارانداز فارس و اصفهان بود.