انطباع

لغت نامه دهخدا

انطباع. [ اِ طِ ] ( ع مص ) نقش شدن چیزی بر چیزی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نقش پذیرفتن از مهر و جز آن. ( یادداشت مؤلف ). نگاشته شدن. نقش پذیرفتن. نگار بستن. مهر پذیرفتن. || چاپ شدن.باسمه شدن. ( یادداشت مؤلف ). بچاپ رسیدن. بطبع رسیدن. || ( اِمص ) نقش شدگی. نقش پذیری. || ( اِ ) نقش و نشان و اثر. || چاپ و طبع. || تافت. ( ناظم الاطباء ). ج، انطباعات.
- اداره انطباعات؛ در اصطلاح اواخر دوره قاجاریه و اوایل دوره پهلوی اداره نگارش.

فرهنگ معین

(اِ طِ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) نقش پذیرفتن. ۲ - چاپ کردن. ۳ - (اِ. ) چاپ.

فرهنگ عمید

۱. چاپ شدن.
۲. نقش پذیرفتن.
۳. نقش شدن چیزی بر چیزی.

فرهنگ فارسی

چاپ شدن، نق پ یرفتن، نقش شدن چیزی برچیزی
۱ - ( مصدر ) نگاشته شدن نقش پذیرفتن نگار بستن. ۲ - چاپ شدن بچاپ رسیدن. ۳ - مهر پذیرفتن. ۴ - (اسم ) نگار پذیری نقش پذیری. ۵ - ( اسم ) چاپ. جمع: انطباعات.

ویکی واژه

نقش پذیرفتن.
چاپ کردن.
چاپ.

جمله سازی با انطباع

گشت پیدا چون نقط را اجتماع خواه ختمش گو و خواهی انطباع
ای درویش چشم عاشق بارگاه جمال معشوق است از آن مردم دیده همیشه در حرکتست و حرکت وی از دو وجه بیرون نیست یا از شادی آنکه با معشوق هم خانه شده است در تقلب است یا از خوف مغلوبی خود از شدت ظهور او بی او بد و در تقلب است و نیکوتر در این معنی آنست که اهل انطباع گفته‌اند که چون صورت مرئی در محل رؤیت منطبع شود دیده دیده شود روحانی گفته است:
و آن این که تجربه نشان می دهد که مستوی را در آینه معکوس بینند و معکوس را مستوی. مثلا نوشته و یا نقش مهر در آینه معکوس دیده شود. و این ناشی از انطباع است.
در این زمینه که آیا دیدن تصویر چیزی در سطحی صیقلی ناشی از انعکاس است یا انطباع اختلاف است. و دلایل هر کدام از طرفین قابل ایراد است، مصنف را در این زمینه که آن تصویر ناشی از انطباع است، دلیلی است.
کانت، هگل و جانشینان آن‌ها در پی آن بودند که فرآیندی را که در آن سوژه از جریان انطباعات حسی شکل می‌گیرد، شکل دهند. برای مثال، هگل در پیش‌گفتار خود بر پدیدارشناسی روح اظهار داشت که یک سوژه توسط «فرایند میانجی‌گری بازتابی خود با خودش» تشکیل می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
توحید گوی
توحید گوی
قدرت
قدرت
عاری
عاری
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله