اعماد

لغت نامه دهخدا

اعماد. [ اِ ] ( ع مص ) ستون نهادن چیزی را. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). ستون قرار دادن زیر چیزی: اعمد الشی ٔ؛ جعل تحته عماداً. ( از اقرب الموارد ). ستون فرانهادن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || سست و گران گردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

ستون نهادن چیزی را ستون فرا نهادن.

جمله سازی با اعماد

والاعماد دولت و دنیا جمال دین خوارزمشاه میر هنرمند کامگار