اختیار آمدن

لغت نامه دهخدا

( اختیار آمدن ) اختیار آمدن. [ اِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) گزیده آمدن: وزرای انوشیروان در مُهمی از مصالح ملک اندیشه همی کردند.و ملک همچنین تدبیری اندیشه کرد بزرجمهر را رأی ملک اختیار آمد. ( گلستان ). یکی را از دوستان گفتم امتناع سخن گفتنم بعلّت آن اختیار آمده است. ( گلستان ).

فرهنگ معین

( اختیار آمدن ) ( ~. مَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م ) برگزیدن، پذیرفتن.

فرهنگ فارسی

( اختیار آمدن ) ( مصدر ) گزیده آمدن.
گزیده آمدن

ویکی واژه

برگزیدن، پذیرفتن.

جمله سازی با اختیار آمدن

💡 ستاره ریز کنم از دو دیده بر تقویم حکیم را که کند اختیار آمدنت