احلال. [ اِ ] ( ع مص ) احلال بمکانی؛ فرود آوردن در جائی. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ). || احلال از احرام؛ بیرون آمدن از احرام. مقابل احرام ( در حج ). ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). || حلال گردانیدن. ( منتهی الارب ).حلال کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). || واجب کردن. || احلال شاة؛ بسیارشیر شدن گوسپند از خوردن گیاه بهاری بعد از آنکه شیرش کم یا خشک شده باشد. ( منتهی الارب ). شیر در پستان آمدن بی زه. ( تاج المصادر ). || در ماههای حلال درآمدن. ( منتهی الارب ). از ماههای حرام بیرون آمدن. ( زوزنی ). || در حِل درآمدن که بیرون حَرَم باشد. || از عهد و میثاق خویش بیرون آمدن. ( منتهی الارب ).از میثاق و عهد بیرون آمدن. ( تاج المصادر ). || احلال ِ بنفس؛ سزاوار عقوبت شدن. ( منتهی الارب ). مستوجب عقوبت شدن. ( زوزنی ). || از حرام بیرون آمدن. ( صدرالافاضل خوارزمی در شرح مقامات حریری ).
( اِ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) حلال کردن. ۲ - (مص ل. )فرود آمدن در جایی. ۳ - از حرام بیرون آمدن.
حلال کردن، حلال گردانیدن، ازحرام بیرون آمدن، ازاحرام بیرون آمدن
اِحْلال
در لغت به معنای حلال ساختن و ضد اِحرام. در حج یا عمره، بیرون آمدن از اِحرام با حلق یا تقصیر (کوتاه کردن موی سر و ناخن ها). به طور کلی احلال یک چیز برای دیگری، یعنی آن چیز را برای او جایز و مباح کردن و بدین معنی مترادف با اباحه است. نیز ← حلال
[ویکی فقه] اِحلال به معنی حلال کردن (تحلیل) و نیز خارج شدن از احرام (تحلل) می باشد.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۱، ص۳۰۸.
...
حلال کردن.
فرود آمدن در جایی.
از حرام بیرون آمدن.
💡 و در نماز معنی حجّ است، حجّ احرام و احلال است، و نماز را نیز تحریم و تحلیل است. و در نماز معنی حج تمامتر، و شرف وی شاملتر، و اللَّه اعلم.
💡 وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ ای میراث الیتامی و اموالهم «أَکْلًا لَمًّا» ای شدیدا بالغلبة و هو ان یأکل نصیبه و نصیب غیره و ذلک انّهم کانوا لا یورثون النّساء و الصّبیان و یأکلون نصیبهم. و قال «ابن زید» الاکل اللمّ الّذی یأکل کلّ شیء یجده لا یسأل عنه احلال ام حرام؟ و یأکل الّذی له و لغیره. و قیل: «أَکْلًا لَمًّا» ای جمعا. یقال: لممت ما علی الخوان المّه اذا جمعته فاکلته اجمع.
💡 وقد وقفت فی بعض الاحیان علی قصیده فریده من شعرائ کازران یسمی بجمالا فوجدتها سحر احلالا و ماء زالالارایت فیها ابیاتا کانه نطق من لسانی و لهج عن بیانی و عملها بامری وقالها من قولی فمنها.