آگندن

لغت نامه دهخدا

( آگندن ) آگندن. [ گ َ دَ ] ( مص ) رجوع به آکندن شود.

فرهنگ عمید

( آگندن ) = آکندن

فرهنگ فارسی

( آگندن ) ( مصدر ) ( آکند آکند خواهد آکند بیاکن آکننده آکنده آکنش ) ۱ - پر کردن انباشتن امتلا. ۲ - حشو در نهادن آکنه نهادن آکنش نهادن. ۳ - پوشیدن سطح چیزی بچیزی. ۴ - غنی کردن آبادان کردن. ۵ - دفن کردن مدفون ساختن. یا آکندن پهلو. فربه شدن. یا آکندن یال. قوی شدن بزرگ شدن. یاریش بفلفل آکندن. تیز تر کردن غم درد یاخشم بجای تسکین آن.

جمله سازی با آگندن

ز آگندن گنج و رنج سپاه ز آزرم گفتار وز دادخواه
غنیمت همه بهر لشکر نهاد نیامدش از آگندن گنج باد
نگه کن بدان گنج تا نام کیست گر آگندن او به ایام کیست
نخواهیم آگندن زر به گنج که از گنج درویش ماند به رنج
نکوشم به آگندن گنج من نخواهم پراگنده کرد انجمن
نباید که پیچد کس از رنج ما ز بیشی و آگندن گنج ما
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اورگیم یعنی چه؟
اورگیم یعنی چه؟
اگزجره یعنی چه؟
اگزجره یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز