لغت نامه دهخدا ( آبخوار ) آبخوار. [ خوا / خا ] ( نف مرکب ) آشامنده آب: تشنه میگوید که کو آب گوارآب میگوید که کو آن آبخوار.مولوی.
جمله سازی با آبخوار این جگر که بود گرم و آبخوار گشت پیش همت او آب خوار آب در جو زان نمیگیرد قرار زانک آن جو نیست تشنه و آبخوار تشنه مینالد که ای آب گوار آب هم نالد که کو آن آبخوار