شیبانیدن. [ دَ ] ( مص ) متعدی شیبیدن. ( حاشیه برهان چ معین ). آرد گندم و امثال آنرا در آب و غیره آمیختن و بر هم زدن. ( برهان ) ( آنندراج ). مخلوط و آمیخته کردن. ( ناظم الاطباء ). || لرزانیدن. ( برهان )( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به شیبیدن شود.
فرهنگ معین
(دَ ) (مص م . ) ۱ - مخلوط کردن . ۲ - فریفته ساختن . ۳ - لرزانیدن .
فرهنگ عمید
۱. لرزانیدن. ۲. فریفته ساختن. ۳. آشفته کردن، درهم کردن. ۴. مخلوط کردن آرد با آب، خمیر کردن.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ( شیبانید شیباند خواهد شیبانید شیباننده شیبانیده شیبان لازم : شیبیدن ) ۱ - مخلوط کردن ( آرد با آب و مانند آن ) خمیر کردن . ۲ - فریفته گردانیدن . ۳ - لرزانیدن .