شیبانیدن

لغت نامه دهخدا

شیبانیدن. [ دَ ] ( مص ) متعدی شیبیدن. ( حاشیه برهان چ معین ). آرد گندم و امثال آنرا در آب و غیره آمیختن و بر هم زدن. ( برهان ) ( آنندراج ). مخلوط و آمیخته کردن. ( ناظم الاطباء ). || لرزانیدن. ( برهان )( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به شیبیدن شود.

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) ۱ - مخلوط کردن . ۲ - فریفته ساختن . ۳ - لرزانیدن .

فرهنگ عمید

۱. لرزانیدن.
۲. فریفته ساختن.
۳. آشفته کردن، درهم کردن.
۴. مخلوط کردن آرد با آب، خمیر کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( شیبانید شیباند خواهد شیبانید شیباننده شیبانیده شیبان لازم : شیبیدن ) ۱ - مخلوط کردن ( آرد با آب و مانند آن ) خمیر کردن . ۲ - فریفته گردانیدن . ۳ - لرزانیدن .

ویکی واژه

مخلوط کردن.
فریفته ساختن.
لرزانیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل