اشپیختن. [ اِ ت َ ] ( مص ) شپیختن. اشپوختن. اشبوختن. پاشیدن اعم از آب و جز آن. گل نم زدن. ترشح کردن : چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته بانگ کنان تا سحر آب دهان ریخته ابر بهاری ز دور اسب برانگیخته در سم اسبش براه لؤلؤ اشپیخته در دهن لاله باد ریخته و بیخته بیخته مشک سیاه ، ریخته دُرّ ثمین.منوچهری.درویش خاککی است بیخته و آبکی بر آن اشپیخته نه پشت پا را از آن گردی و نه کف پا را از آن دردی.( خواجه عبداﷲ انصاری ).
فرهنگ معین
(اِ تَ ) (مص م . ) ۱ - پاشیدن ، ریختن و پراکنده کردن . ۲ - ترشح کردن . اشبیختن و اشپوختن و اشبوختن هم گویند.
فرهنگ عمید
ریختن و پراکنده کردن چیزی، پاشیدن آب یا چیز دیگر، پاشیدن، افشاندن.
ویکی واژه
پاشیدن، ریختن و پراکنده کردن. ترشح کردن. اشبیختن و اشپوختن و اشبوختن هم گویند.