لغت نامه دهخدا
بس کلخچ و بس فرخج و بس سفیه و بس کریه
پرفسوس و پرفسون و پرفضول و پرفتن.سوزنی ( از آنندراج ).اناءُ مکلع کمحسن ؛ خنور ریمناک کلخچ بسته.سقاء کلع؛ مشک کلخچ بسته. ( منتهی الارب ). و رجوع به کلخج شود.
- کلخچ بستن ؛ چرک شدن و چرکین شدن. ( ناظم الاطباء ).