باددم. [ دَ ] یا [ دِ دَ ] ( ص مرکب ) کنایه از کسی است که خود را پر از باد نخوت و غرور کند و متکبر و متجبر نشیند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || بعضی از افاضل به اضافه بمعنی دمه آهنگران نوشته اند به استناد این بیت حکیم فردوسی : بدانگاه با کیله باددم کنونست در بزم بابا بهم. علی خراسانی آرد : بود ز باددم حادثه چو نای انبان وجود خصم تو پیوسته پر ز باددژم لیکن ظاهر آنست که بدون اضافت باشد. ( از آنندراج ). - باد دم داشتن ؛ کنایه از مرد متکبر و بانخوت و خودپسند بود . ( انجمن آرا ).
فرهنگ عمید
۱. بادانبان، انبان باد. ۲. دمۀ آهنگران، دم، دمه.
فرهنگ فارسی
بادانبان، ابنان باد، دمه آهنگران که آنرا، دم و دمه هم میگویند کنایه از کسی که خود را پر از باد غرور کند