کشکو

لغت نامه دهخدا

کشکو. [ ک َ ک َ ] ( اِ ) کشکاب است که آش جو باشد. || نام مرغی است سیاه و سفید که عکه خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کشکرک. کشکر. و محتمل است که کشکو دگرگون شده کشکر باشد؟
کشکو. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گلیجان شهرستان تنکابن واقع در 10هزارگزی جنوب باختری تنکابن کنار رودخانه سه هزار با 800 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه کیله و محصول آن برنج و مرکبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت است و بدانجا یک باب دبستان وجود دارد و در تابستان گاوداران به ییلاق لاک تراشان می روند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

دانشنامه عمومی

کشکو (بندرعباس). کشکو، روستایی در دهستان شمیل بخش شمیل شهرستان بندرعباس در استان هرمزگان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱٬۰۶۳ نفر ( ۳۱۴ خانوار ) بوده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم