هرهفت کرده

لغت نامه دهخدا

هرهفت کرده. [ هََ هََ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آراسته. به زر و زیور و دیگر آلات آرایش یافته. در تداول امروز هفت قلم آرایش کرده :
عشق برکرده به مکه آتشی کز شرق و غرب
کعبه را هرهفت کرده هفت مردان دیده اند.خاقانی.چون تو هرهفت کرده آیی حور
بر تو هرهفت زیور اندازد.خاقانی.دوش از درم درآمد سرمست و بیقرار
همچون مه دو هفته و هرهفت کرده یار.انوری.یکی لشکر انگیخت از هفت روس
به کردار هرهفت کرده عروس.نظامی.برون آمد ز پشت هفت پرده
بنامیزد رخی هرهفت کرده.نظامی.

فرهنگ عمید

آرایش کرده.

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱- بوسیل. هرهفت زینت داده : (( یکی لشگر انگیخت ازهفت روس بکردارهرهفت کرده عروس . ) ) ( نظامی ) ۲- آراسته آرایش کرده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم