مدالست

لغت نامه دهخدا

مدالست. [ م ُ ل َ س َ ] ( ع مص )مدالسة. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مدالسة شود.
مدالسة. [ م ُ ل َ س َ ] ( ع مص ) با کسی فریب آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). فریفتن. ( منتهی الارب ). خدعه کردن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). غدر به کار بردن. ( از متن اللغة ). || ستم کردن. ( منتهی الارب ). ظلم کردن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) فریفتکاری. || جور. ستم. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(مُ لِ سَ ) [ ع . مدالسة ] (مص م . ) ۱ - فریفتن . ۲ - ستم کردن .

فرهنگ عمید

۱. فریب دادن، فریفتن.
۲. ستم کردن.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) یکدیگر را فریب دادن فریفتن . ۲- ستم کردن . ۳- ( اسم ) فریفتکاری . ۴- جور ستم .

ویکی واژه

مدالسة
فریفتن.
ستم کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال مکعب فال مکعب