لغت نامه دهخدا
توانگر به نزدیک زن خفته بود
زن از خواب شرفاک مردم شنود.ابوشکور بلخی.تا چهره دل گرفت غم پاک
بر طاس فلک فتاد شرفاک ادیب صابر ( از آنندراج ).تا که هنگام رفتن اندر راه
نبود مور و مار را شرفاک.
پادشه در تنعم و دولت
دشمنش خوار و خسته و مفلاک.ادیب صابر ( از جهانگیری ).پیش خوانش نشنود هرگز کسی شرفاک نان.سنایی.