لغت نامه دهخدا
توانگر به نزدیک زن خفته بود
که در خواب شلپوی مردم شنود .ابوشکور بلخی ( از فرهنگ اوبهی ).|| آواز گلوی خفته که آنرا پخست نیز گویند. ( صحاح الفرس ). در تداول عوام ، بانگ گلوی خفته بود. ( از لغت فرس اسدی ). || صدای آهسته. ( فرهنگ فارسی معین ).