شلپوی

لغت نامه دهخدا

شلپوی. [ ش َ ] ( اِ مرکب ) آواز پا هنگام راه رفتن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از برهان ). آواز پای مردم که نرم و آهسته روند در شب و غیره. ( فرهنگ اوبهی ). بانگ پای مردم که نرم روند. ( صحاح الفرس ) ( از لغت فرس اسدی ). آواز پای باشد که هنگام رفتن برآید و آنرا چمچمه نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ) :
توانگر به نزدیک زن خفته بود
که در خواب شلپوی مردم شنود .ابوشکور بلخی ( از فرهنگ اوبهی ).|| آواز گلوی خفته که آنرا پخست نیز گویند. ( صحاح الفرس ). در تداول عوام ، بانگ گلوی خفته بود. ( از لغت فرس اسدی ). || صدای آهسته. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(شَ پُ ) (اِ. ) صدای پا، صدای پای کسی که آهسته راه می رود.

فرهنگ عمید

صدای پا: توانگر به نزدیک زن خفته بود / که ناگاه شلپوی مردم شنود (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۰ ).

ویکی واژه

صدای پا، صدای پای کسی که آهسته راه می‌رود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال قهوه فال قهوه فال ای چینگ فال ای چینگ فال عشق فال عشق