زودخیز. ( نف مرکب ) کنایه از فرمانبردار و خدمتکار باشد. ( برهان ). خادم فرمانبردار چست و چالاک. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). فرمانبردار و مطیع. ( فرهنگ رشیدی ). چالاک. ( غیاث ). فرمانبردار. خدمتکار. ( فرهنگ فارسی معین ). فرمانبردار و مطیع و خدمتکار. ( ناظم الاطباء ). به شتاب حرکت کننده. زودخیزنده. چست : دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین خوش عنان و کش خرام و پاکزاد ونیکخوی.منوچهری.زودخیز است و خوش گریز حشر زودزای است و زودمیر شرر.سنائی.وشاقان موکب رو زودخیز به دیدار تازه به رفتار تیز.نظامی.بفرمودتا خازن زودخیز کند پیل بالا بر او گنج ریز.نظامی.
فرهنگ معین
(ص فا. ) کنایه از: خدمتگزار.
فرهنگ عمید
۱. آن که زود از جا برخیزد. ۲. کسی که صبح زود از خواب بیدار شود.