لغت نامه دهخدا
- ادلال کردن ؛ ناز و کرشمه کردن. ( مؤید الفضلاء ).
|| حمله بردن. حمله کردن. || استوار شدن بکسی.( تاج المصادر بیهقی ). اعتماد کردن بر کسی. ( منتهی الارب ). || وسیله جستن. || گستاخی و جرأت کردن بر... دلیری کردن بر... || گرفتن قرن و حریف خود را از بالا. || ادلال بازی ؛ گرفتن باز صید خود را از بالا. || ادلال ذئب ؛ گرگین شدن گرگ و لاغر شدن او. || ادلال بمحبت ؛ از حد گذشتن در دوستی.