گندابه

لغت نامه دهخدا

گندابه. [ گ َ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) گنداب. رجوع به گنداب شود.
گندابه. [ گ َ ب ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سراب دوره بخش چگنی شهرستان خرم آباد که در 17هزارگزی شمال باختری سراب دوره و 36هزارگزی شمال اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت واقع شده است. هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه آن 180 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات ، حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان چادربافی و راه آن مالرو است. ساکنین از طایفه سادات هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آب گندیده و بدبوی . ۲ - باتلاق زمین باتلاقی : بدشت گل و خار و گنداب و چاه مکن رزم کافتد بسختی سپاه . توضیح زمین کما بیش پستی که مقداری آب در آن جمع شده و بخارج راه نداشته باشد تولید باتلاق کند . ۳ - جایی که آبهای شستشو و گنده در آن رود : گنداب حمام .

دانشنامه عمومی

گندابه (چگنی). گندابه یک روستا در ایران است که در دهستان دوره واقع شده است. گندابه ۵۸۱ نفر جمعیت دارد.
گندابه (رباط). گندابه یک روستا در ایران است که در دهستان رباط شهرستان خرم آباد واقع شده است. گندابه ۲۲ نفر جمعیت دارد.
این روستا در بخش مرکزی شهرستان خرم آباد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۲ نفر ( ۶۶ خانوار ) بوده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم