چرکناک

لغت نامه دهخدا

چرکناک. [ چ ِ ] ( ص مرکب ) چرکین و ناپاک. ( ناظم الاطباء ). چرکن. چرک آلوده. شوخگین. پلید. طَفِس. ( منتهی الارب ). || ریم آلود. ( ناظم الاطباء ). زخم چرکین. جراحت آلوده به چرک و ریم. رجوع به چرک و چرکناکی و چرکن و چرکین شود.

فرهنگ عمید

=چرکین

فرهنگ فارسی

چرکین و ناپاک . چرک آلوده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم