لغت نامه دهخدا
تو دادی مرا زور و آئین و فر
سپاه و دل و اختر و پا و پر.فردوسی.نه اسب و سلیح و نه پا و نه پر
نه گنج و نه سالار و نه بوم و بر.فردوسی.کسی را که یزدان نداده ست فر
نباشدش با جنگ او پا و پر.فردوسی.بماندند پیران بی پا و پر
بشد آلت ورزش و ساز و بر.فردوسی.نه گاوستم ایدر نه پوشش نه خر
نه دانش نه مردی نه پا و نه پر.فردوسی.بتاراج داد آن همه بوم و بر
کرا بود با او پی و پا و پر.فردوسی.و برای بی پا و پر رجوع به رده و ردیف آن شود. ورجوع به پای و پر شود